مورد عشق. در مورد هر موضوعی که موری عاشقش بود، شفقت، همدردی، مهر، و اینکه چرا جامعه ما از این نظرها کم دارد.
قبل از سومین دیدار خود با موری، مقابل فروشگاهی به نام «برد آند ریس» توقف کردم – از آن جایی که پاکت های خرید مخصوص آن فروشگاه را در منزل موری دیده بودم، فکر کردم که او باید غذاهای این فروشگاه را دوست داشته باشد - و پاکتهای خرید را پر کردم از ظرفهای پلاستیکی حاوی غذاهای تازه و قابل حمل و صرف در بیرون از فروشگاه، غذاهایی همچون سوپ رشته فرنگی با سبزیجات، سوپ هویج و کلوچه.
وقتی داخل اتاق مطالعه موری شدم، پاکت ها را بالا گرفتم، مثل دزدی که تازه بانکی را زده باشد هیجان زده فریاد کشیدم.
خوراکی فروش!» موری لبخند زد و چشمانش از فرط تعجب درشت شده بودند.
در این اثنا، من به دنبال یافتن علایم پیشرفته بیماری بودم انگشتان او به قدر کافی خوب کار می کردند، هنوز می توانست با قلم بنویسد و یا عینکش را بالا نگه دارد، اما قادر نبود دستانش را بیشتر از حد سینه بالا بیاورد. اوقاتی که او در آشپزخانه یا اتاق نشیمن صرف می کرد همچنان رو به کاهش بود. بیشتر در اتاق مطالعه اش می ماند، موری در آن جا یک صندلی راحتی بزرگ داشت با تمام امکانات و تسهیلات - آن صندلی طوری بود که می توانست به راحتی روی آن به پشت بخوابد، و یا بنشیند - تسهیلاتی همچون: چند بالش و پتو، تکه های کوچک اسفنج های پلاستیکی به منظور عامل نگه دارنده ای برای اندام های پایین و پاهای لاغر و بی جان او، موری زنگوله ای در کنار خود گذاشته بود تا وقتی سرش احتیاج به تنظیم داشت یا مجبور بود، به قول خودش برود روی صندلی
1. Bread and Circus
قبل از سومین دیدار خود با موری، مقابل فروشگاهی به نام «برد آند ریس» توقف کردم – از آن جایی که پاکت های خرید مخصوص آن فروشگاه را در منزل موری دیده بودم، فکر کردم که او باید غذاهای این فروشگاه را دوست داشته باشد - و پاکتهای خرید را پر کردم از ظرفهای پلاستیکی حاوی غذاهای تازه و قابل حمل و صرف در بیرون از فروشگاه، غذاهایی همچون سوپ رشته فرنگی با سبزیجات، سوپ هویج و کلوچه.
وقتی داخل اتاق مطالعه موری شدم، پاکت ها را بالا گرفتم، مثل دزدی که تازه بانکی را زده باشد هیجان زده فریاد کشیدم.
خوراکی فروش!» موری لبخند زد و چشمانش از فرط تعجب درشت شده بودند.
در این اثنا، من به دنبال یافتن علایم پیشرفته بیماری بودم انگشتان او به قدر کافی خوب کار می کردند، هنوز می توانست با قلم بنویسد و یا عینکش را بالا نگه دارد، اما قادر نبود دستانش را بیشتر از حد سینه بالا بیاورد. اوقاتی که او در آشپزخانه یا اتاق نشیمن صرف می کرد همچنان رو به کاهش بود. بیشتر در اتاق مطالعه اش می ماند، موری در آن جا یک صندلی راحتی بزرگ داشت با تمام امکانات و تسهیلات - آن صندلی طوری بود که می توانست به راحتی روی آن به پشت بخوابد، و یا بنشیند - تسهیلاتی همچون: چند بالش و پتو، تکه های کوچک اسفنج های پلاستیکی به منظور عامل نگه دارنده ای برای اندام های پایین و پاهای لاغر و بی جان او، موری زنگوله ای در کنار خود گذاشته بود تا وقتی سرش احتیاج به تنظیم داشت یا مجبور بود، به قول خودش برود روی صندلی
1. Bread and Circus