چون آن کار بیشترین درجه و حد اعلای وابستگی است. یک نفر ماتحت تو را بشوید. اما من دارم روی این قضیه کار می کنم که بپذیرمش. دارم سعی میکنم که از مراحل مختلف این کار لذت ببرم.»
لذت ببری؟
بله، پس از این همه سال بالاخره دوباره دارم بچه می شوم.» خب تنها راهی است که می شود به این قضیه نگاه کرد.
« آره، من حالا مجبورم به زندگی این طور منحصربه فردگونه نگاه کنم. بیا با مشکل روبه رو بشویم. من نمی توانم خرید بروم، نمی توانم از حساب بانکی ام پول برداشت کنم، نمی توانم آشغال هایم را دور بیندازم. اما می توانم این جا بنشینم و همراه با باقی مانده زمان هر لحظه تنگ تر شونده ام به آن چه که فکر می کنم در زندگی مهم است نگاه کنم. هم وقت انجام این کار را دارم، هم دلیل و انگیزه اش را.» |
مردد و ظنین به او گفتم، بنابراین من حدس می زنم کلید یافتن معنای زندگی « آشغال دور نریختن» باشد؟
موری خندید، و این کار او باعث شد خیالم راحت شود. شادمان نفس راحتی کشیدم.
* وقتی کنی داشت ظرف های غذا را جمع می کرد و می برد، چشمم به یکسری روزنامه افتاد که کاملا معلوم بود پیش از آمدن من خوانده شده بودند.
پرسیدم، تو برای پیگیری اخبار جدید وقت می گذاری؟ موری گفت:
«بله. به نظرت عجیب و غریب است؟ فکر میکنی حالا که رو به موتم نباید از آن چه که دارد در دنیا اتفاق می افتد، آگاه باشم؟»
لذت ببری؟
بله، پس از این همه سال بالاخره دوباره دارم بچه می شوم.» خب تنها راهی است که می شود به این قضیه نگاه کرد.
« آره، من حالا مجبورم به زندگی این طور منحصربه فردگونه نگاه کنم. بیا با مشکل روبه رو بشویم. من نمی توانم خرید بروم، نمی توانم از حساب بانکی ام پول برداشت کنم، نمی توانم آشغال هایم را دور بیندازم. اما می توانم این جا بنشینم و همراه با باقی مانده زمان هر لحظه تنگ تر شونده ام به آن چه که فکر می کنم در زندگی مهم است نگاه کنم. هم وقت انجام این کار را دارم، هم دلیل و انگیزه اش را.» |
مردد و ظنین به او گفتم، بنابراین من حدس می زنم کلید یافتن معنای زندگی « آشغال دور نریختن» باشد؟
موری خندید، و این کار او باعث شد خیالم راحت شود. شادمان نفس راحتی کشیدم.
* وقتی کنی داشت ظرف های غذا را جمع می کرد و می برد، چشمم به یکسری روزنامه افتاد که کاملا معلوم بود پیش از آمدن من خوانده شده بودند.
پرسیدم، تو برای پیگیری اخبار جدید وقت می گذاری؟ موری گفت:
«بله. به نظرت عجیب و غریب است؟ فکر میکنی حالا که رو به موتم نباید از آن چه که دارد در دنیا اتفاق می افتد، آگاه باشم؟»