نام کتاب: سه شنبه ها با موری
بحث ها فقط بهانه ای است برای گفتگو با او، گفتگوهای پدرانه ای که با پدر خودم نمی توانم داشته باشم، پدری که آرزویش این بود که من وکیل شوم.
موری از وکیل جماعت بیزار است. او می پرسد: و بعد از این که از دانشگاه فارغ التحصیل شدی، می خواهی چه کار کنی؟ من می گویم، میخواهم نوازنده شوم. نوازنده پیانو. او می گوید: چه عالی! اما این یعنی یک زندگی سخته
و پر از کلاهبردار و شارلاتان. از این مسائل خبر دارم. او می گوید:
و با این وجود اگر این واقعة رؤیای تو باشد، تو کاری خواهی کرد که رؤیایت به وقوع بپیوندد.)
می خواهم او را در آغوش بگیرم تا از این حرفی که زده تشکر کرده باشم، اما آنقدرها راحت و رها نیستم. در عوض فقط سرم را تکان می دهم.
او می گوید: و شرط می بندم که تو با یک عالمه شور و حال پیانو بنوازی. میخندم. شور و حال؟ با خنده اش جواب خنده ام را می دهد. و شور و حال. موضوع چیست؟ مگر دیگر این اصطلاح را به کار نمی برند؟

صفحه 52 از 216