ماهی داشته باشم.»
با حالتی عصبی گفتم، دست بردار، هیچ کس نمی تواند بگوید... موری با آرامی گفت: «من می توانم؛ با یک آزمایش کوچک. از یکی از دکترها یادگرفتم.» آزمایش؟
چند بار نفس بکش» | به آن چه گفت، عمل کردم.
حالا یک بار دیگر. اما این باره به هنگام بازدم، هرچقدر که می توانی بشمار؛ پیش از این که نفس دیگری بکشی.)
من به سرعت عددها را شمردم و نفسم را بیرون دادم. «یک - دو - سه . چهار - پنج - شش - هفت - هشت...» پیش از بازدم کامل به عدد هفتاد رسیده بودم.
موری گفت:
خوب است. تو ریه های سالمی داری. حالا. نگاه کن من چه کار میکنم.»
او نفس کشید، سپس با صدایی آرام و لرزان عددها را شمرد. «یک . دو - سه - چهار - پنج - شش - هفت - هشت - نه - ده - یازده - دوازده - سیزده . چهارده - پانزده - شانزده - هفده - هجده -)|
ناگهان از شمردن دست کشید و با دهانی باز هوا را سریعا به درون بدن خود فرو برد.
وقتی دکتر بار اول از من خواست که این کار را انجام بدهم، موفق شدم به عدد بیست و سه برسم. حالا شده هجده.»
موری چشمانش را بست و سرش را تکان داد.
مخزن هوایم دیگر تقریبا ته کشیده.» با حرکتی عصبی گونه انگشتانم را روی پاهایم نواختم. برای یک
با حالتی عصبی گفتم، دست بردار، هیچ کس نمی تواند بگوید... موری با آرامی گفت: «من می توانم؛ با یک آزمایش کوچک. از یکی از دکترها یادگرفتم.» آزمایش؟
چند بار نفس بکش» | به آن چه گفت، عمل کردم.
حالا یک بار دیگر. اما این باره به هنگام بازدم، هرچقدر که می توانی بشمار؛ پیش از این که نفس دیگری بکشی.)
من به سرعت عددها را شمردم و نفسم را بیرون دادم. «یک - دو - سه . چهار - پنج - شش - هفت - هشت...» پیش از بازدم کامل به عدد هفتاد رسیده بودم.
موری گفت:
خوب است. تو ریه های سالمی داری. حالا. نگاه کن من چه کار میکنم.»
او نفس کشید، سپس با صدایی آرام و لرزان عددها را شمرد. «یک . دو - سه - چهار - پنج - شش - هفت - هشت - نه - ده - یازده - دوازده - سیزده . چهارده - پانزده - شانزده - هفده - هجده -)|
ناگهان از شمردن دست کشید و با دهانی باز هوا را سریعا به درون بدن خود فرو برد.
وقتی دکتر بار اول از من خواست که این کار را انجام بدهم، موفق شدم به عدد بیست و سه برسم. حالا شده هجده.»
موری چشمانش را بست و سرش را تکان داد.
مخزن هوایم دیگر تقریبا ته کشیده.» با حرکتی عصبی گونه انگشتانم را روی پاهایم نواختم. برای یک