نام کتاب: سه شنبه ها با موری
تسخیر خویش در آورده بود. سرم شلوغ بود.
چه بر من رفته؟ از خود سؤال کردم. آهنگ صدای قدرتمند و گرفته موری مرا به زمان های گذشته، به سال های دانشگاه برد. به دورانی که فکر می کردم ثروتمندان مساوی هستند با شیاطین و اشرار، و پیراهن و کراوات مساوی است با لباس زندان، و زندگی بدون آزادی و اختیار برای انتخاب زمان بیداری و زمان خروج به هیچ وجه زندگی ایده آلی نیست - سوار موتورسیکلت شو، بگذار باد صورتت را نوازش بدهد، خیابان های پاریس را متر کن، از ارتفاعات تبت برو بالا - چه بر من رفته؟
دهه هشتاد، دهه نود، مرگ، بیماری، چاقی، ریزش مو، همه را پشت سر گذاشته بودم. من خیلی از رؤیاهایم را در ازای دریافت رسید چک حقوقی هنگفتی معامله کرده بودم و حتی متوجه این کار هم نشده بودم.
موری با شگفتی تمام به نقل حکایات مربوط به سالهای دانشگاه ادامه می داد. انگار که من فقط به تعطیلاتی طولانی مدت رفته بودم.
او پرسید: « آیا کسی را پیدا کرده ای که قلبت را با او سهیم شوی؟» | « آیا داوطلبانه و بدون چشمداشت کاری برای جامعه ات انجام می دهی؟ « آیا با خودت در صلح و آرامش به سر می بری؟» « آیا تلاش می کنی همان انسانی باشی که می توانی باشی؟»
از شدت شرم سر جایم بند نمی شدم، می خواستم نشان دهم که من عمیقا با چنین مسائل دشواری دست به گریبانم. چه بر من رفته؟ من کسی که با خود عهد بسته بود، هرگز برای پول کار نکند، کسی که می خواست به سپاه صلحا ملحق شود، در زیبایی ها زندگی کند، در خلاقیت، الهام، نوآوری
.Peace Corps: تشکیلاتی آمریکایی که خارج از این کشور - به خصوص در کشورهای جهان سوم - فرهنگ رشد و توسعه را بسط می دهند.

صفحه 37 از 216