نقل کرد، چیزی که قویا به آن اعتقاد داشت.
موری سرش را به نشانه فهم مطلب تکان داد. کاپل گفت:
حالا اجازه بده، من از تو سؤالی بکنم. آیا تا به حال برنامه من را دیده ای؟ موری شانه هایش را با بی تفاوتی بالا انداخت. فکر کنم دو بار.» دوبار؟! همه اش همین؟! دلخور نشو، من برنامه آبراه را فقط یک بار دیده ام.» خب، همان دو باری که شوی من را دیدی، چه فکری کردی؟ » موری مکث کرد. راستش را بگویم؟ » بله؟ » فکر کردم که تو یک نارسیست هستی، خودشیفته. کاپل از شدت خنده منفجر شد و گفت: من زشت تر از آنم که خودشیفته باشم.»
به دوربین ها به سرعت روی ریل های خود به حرکت درآمدند و مقابل شومینه اتاق نشیمن قرار گرفتند، شومینه ای که کاپل با کت و شلوار ترتمیز و اطوکشیده آبی رنگ خود در یک طرف آن و موری در پولوور بافتنی خاکستری بلند و نامرتب خود در طرف دیگر آن قرار داشتند. او قبول نکرده بود که به خاطر مصاحبه لباس شیک و مرتب بپوشد و گریم بشود. فلسفه موری این بود که مرگ نباید شرم آور باشد؛ او آرایش و پیرایش را رها کرد.
1. Narcissist
موری سرش را به نشانه فهم مطلب تکان داد. کاپل گفت:
حالا اجازه بده، من از تو سؤالی بکنم. آیا تا به حال برنامه من را دیده ای؟ موری شانه هایش را با بی تفاوتی بالا انداخت. فکر کنم دو بار.» دوبار؟! همه اش همین؟! دلخور نشو، من برنامه آبراه را فقط یک بار دیده ام.» خب، همان دو باری که شوی من را دیدی، چه فکری کردی؟ » موری مکث کرد. راستش را بگویم؟ » بله؟ » فکر کردم که تو یک نارسیست هستی، خودشیفته. کاپل از شدت خنده منفجر شد و گفت: من زشت تر از آنم که خودشیفته باشم.»
به دوربین ها به سرعت روی ریل های خود به حرکت درآمدند و مقابل شومینه اتاق نشیمن قرار گرفتند، شومینه ای که کاپل با کت و شلوار ترتمیز و اطوکشیده آبی رنگ خود در یک طرف آن و موری در پولوور بافتنی خاکستری بلند و نامرتب خود در طرف دیگر آن قرار داشتند. او قبول نکرده بود که به خاطر مصاحبه لباس شیک و مرتب بپوشد و گریم بشود. فلسفه موری این بود که مرگ نباید شرم آور باشد؛ او آرایش و پیرایش را رها کرد.
1. Narcissist