تد، لازم است که من پیش از موافقت با انجام این مصاحبه تو را امتحان کنم.»
وقتی آن دو مرد به داخل اتاق مطالعه راهنمایی شدند، سکوتی شرم بار همه جا را فرا گرفته بود. در اتاق بسته شد.
یکی از دوستان، بیرونی در اتاق زیرلب گفت: «هی مرد، امیدوارم ټد با موری راه یاید. دیگری گفت: من امیدوارم موری باید راه بیاید.»
در داخل اتاق کار، موری، تد کاپل را دعوت به نشستن کرد. تد دست های روی هم گذاشته شده اش را روی پاهایش قرار داد و لبخند زد.
موری شروع کرد. برای من از چیزهایی حرف بزن که در قلبت جا دارند.» در قلبم؟» کاپل پیرمرد را با دقت از نظر گذراند. او محتاطانه گفت: بسیار خوب. و او از فرزندانش صبحت کرد. آنها در قلب او جا داشتند، مگر نه؟ موری گفت:
خوب است. و حالا در مورد باورهای مذهبیات، ایمانت. کاپل معذب شد.
من معمولا در مورد چنین مسائلی با آدم هایی که فقط چند دقیقه است با آنها آشنا شده ام، صحبت نمی کنم.»
موری درحالی که با دقت از بالای عینکش او را نگاه می کرد، گفت: تد، من دارم می میرم. وقت زیادی این جا ندارم.» کاپل خندید. درست است. ایمان. أو قطعه ای از مارکوس اورلیوس
1. Marcus Aurelius
وقتی آن دو مرد به داخل اتاق مطالعه راهنمایی شدند، سکوتی شرم بار همه جا را فرا گرفته بود. در اتاق بسته شد.
یکی از دوستان، بیرونی در اتاق زیرلب گفت: «هی مرد، امیدوارم ټد با موری راه یاید. دیگری گفت: من امیدوارم موری باید راه بیاید.»
در داخل اتاق کار، موری، تد کاپل را دعوت به نشستن کرد. تد دست های روی هم گذاشته شده اش را روی پاهایش قرار داد و لبخند زد.
موری شروع کرد. برای من از چیزهایی حرف بزن که در قلبت جا دارند.» در قلبم؟» کاپل پیرمرد را با دقت از نظر گذراند. او محتاطانه گفت: بسیار خوب. و او از فرزندانش صبحت کرد. آنها در قلب او جا داشتند، مگر نه؟ موری گفت:
خوب است. و حالا در مورد باورهای مذهبیات، ایمانت. کاپل معذب شد.
من معمولا در مورد چنین مسائلی با آدم هایی که فقط چند دقیقه است با آنها آشنا شده ام، صحبت نمی کنم.»
موری درحالی که با دقت از بالای عینکش او را نگاه می کرد، گفت: تد، من دارم می میرم. وقت زیادی این جا ندارم.» کاپل خندید. درست است. ایمان. أو قطعه ای از مارکوس اورلیوس
1. Marcus Aurelius