نام کتاب: سه شنبه ها با موری
شده بودم. سال های سال بود که نامه های دریافتی از دانشگاه براندیز را دور می ریختم. فکر میکردم که آنها فقط دنبال پول هستند، و به این ترتیب از بیماری موری به هیچ وجه مطلع نبودم. افرادی که می توانستند خبری از موری به من بدهند، مدت ها پیش فراموش شده، و شماره تلفن های آنها هم در انباری زیر شیروانی، درون جعبه اشیای به دردنخور خاک می خوردند.
و اگر که من شبی دیروقت تلویزیون را از کانالی به کانال دیگر نمی زدم، ممکن بود این روند تا ابد ادامه پیدا کند، اما آن شب صدایی به گوشم رسید...

صفحه 19 از 216