نام کتاب: سه شنبه ها با موری
آوردند، اما ایژوا هیچکدام از آنها را نشنید.
موری عقید؛ بهتری داشت. او به چند نفر تلفن کرد. او تاریخی را معین کرد. در بعدازظهر سرد یکشنبه روزی جمع کوچکی از دوستان و خویشاوندان در خانه موری به او پیوستند تا در مراسم تدفین زنده او شرکت کنند. همه آنها حرف هایشان را زدند و مراتب تقدیر خود را از استاد قدیمی من به جا آوردند. بعضی گریستند. برخی خندیدند. زنی از حضار شعری خواند:
و پسر عموی من، عزیزمن، محبوب من
ای قلب تو تا ابد جاودانی ای کوبیای دوست داشتنی ای در نور دنده لایه های زمان..
}
موری با آنها گریه کرد. موری با آنها خندید. موری تمام احساسات قلبی پاک، صادقانه، و خالصانه خود را آن روز به زبان آورد، احساساتی که ما هرگز به افراد مورد علاقه مان ابراز نمی کنیم. مراسم تدفین زنده او موفقیتی انرژی دهنده بود.
فقط اینکه موری هنوز از دنیا نرفته بود. در حقیقت شگرف ترین قسمت زندگی او، راحت بودن و رهابودن او
بود.
1. Ir

صفحه 14 از 216