خواهند مرد، پس او جزء یکی از گرانبهاترین موهبت ها به شمار می رفت، درست است؟ موری، خود به تنهایی، می توانست نمونه تحقیق باشد. کتاب راهنمایی بشرگونه. مرا تحت بررسی دقیق قرار دهید، مرگ آرام و تدریجی ام را. مشاهده کنید که چه اتفاقاتی برای من رخ می دهد. همراه با من بیاموزید.
موری تصمیم داشت پل نهایی میان زندگی و مرگ را پشت سر بگذارد و سفرنامه اش را نقل کند.
ترم پاییزه به سرعت سپری شد. داروهای بیشتری تجویز شد. دیگر درمان امری عادی و منظم شده بود. پرستارها به خانه موری می آمدند تا پاهای بی تحرک موری را حرکت بدهند و عضلات او را فعال نگه دارند. پرستارها پاهای موری را به طرف عقب و جلو خم می کردند، گویی از چاه آب بیرون می کشیدند. ماساژورها یک روز در هفته نزد موری می آمدند تا انعطاف ناپذیری شدید و دایمی موری را تسکین بخشند. موری استادان مدیتیشن را هم ملاقات کرد، او چشم هایش را می بست و افکارش را برای تمرکز جمع تر و جمع تر می کرد تا این که دنیایش در یک نفس خلاصه می شد، دم بازدم، دم بازدم.
روزی به هنگام پیاده روی با عصا روی لبه پیاده رو رفت و از آن بالا به خیابان پرت شد. عصا جهت پیاده روی به فرد دیگری داده شد. از آنجایی که قوای بدنش تحلیل رفته بود، و این طرف و آن طرف رفتن در حمام و دستشویی او را از پا می انداخت، موری تصمیم گرفت در لگن بزرگی ادرار کند. و از آنجایی که می بایست خودش را به هنگام انجام این کار نگه می داشت، ناچار؛ شخصی، لگن را نگه می داشت تا موری آن را پرکند.
اکثر قریب به اتفاق ما از انجام این کارها ممکن است شرم زده شویم، به خصوص اگر هم سن و سال موری باشیم. اما موری جزء این اکثریت نبود. هنگامی که همکاران صمیمی اش به دیدار او می آمدند به آنها
موری تصمیم داشت پل نهایی میان زندگی و مرگ را پشت سر بگذارد و سفرنامه اش را نقل کند.
ترم پاییزه به سرعت سپری شد. داروهای بیشتری تجویز شد. دیگر درمان امری عادی و منظم شده بود. پرستارها به خانه موری می آمدند تا پاهای بی تحرک موری را حرکت بدهند و عضلات او را فعال نگه دارند. پرستارها پاهای موری را به طرف عقب و جلو خم می کردند، گویی از چاه آب بیرون می کشیدند. ماساژورها یک روز در هفته نزد موری می آمدند تا انعطاف ناپذیری شدید و دایمی موری را تسکین بخشند. موری استادان مدیتیشن را هم ملاقات کرد، او چشم هایش را می بست و افکارش را برای تمرکز جمع تر و جمع تر می کرد تا این که دنیایش در یک نفس خلاصه می شد، دم بازدم، دم بازدم.
روزی به هنگام پیاده روی با عصا روی لبه پیاده رو رفت و از آن بالا به خیابان پرت شد. عصا جهت پیاده روی به فرد دیگری داده شد. از آنجایی که قوای بدنش تحلیل رفته بود، و این طرف و آن طرف رفتن در حمام و دستشویی او را از پا می انداخت، موری تصمیم گرفت در لگن بزرگی ادرار کند. و از آنجایی که می بایست خودش را به هنگام انجام این کار نگه می داشت، ناچار؛ شخصی، لگن را نگه می داشت تا موری آن را پرکند.
اکثر قریب به اتفاق ما از انجام این کارها ممکن است شرم زده شویم، به خصوص اگر هم سن و سال موری باشیم. اما موری جزء این اکثریت نبود. هنگامی که همکاران صمیمی اش به دیدار او می آمدند به آنها