فصل سوم
مگ و جو
یک هفته بعد از کریسمس، چهار خواهر بقدر کافی فرصت داشتند و مگ و جو توانستند کاری برای خود پیدا کنند. مگ هر روز برای تدریس چهار دختر کوچک خانم «کینگ» می رفت. او از این کار خوشحال بنظر نمی رسید ولی سعی می کرد آن را بدرستی انجام دهد زیرا دلش می خواست که به خانواده اش کمک کند.
جو، هر روز وقت خود را با عمه ثروتمندش سپری می کرد. او پیرزنی بود مشکل پسند که در خانه ای در حوالی آن جا زندگی می کرد. جو با انجام کارهائی که عمه اش می خواست، می کوشید برای او سودمند باشد. از سگ و پرنده او مراقبت به عمل می آورد و در نظافت خانه کمک می کرد و بعدازظهرها برای عمه اش کتاب می خواند. او بیشتر اوقات کتابهائی را که دوست نداشت برای عمه اش می خواند و فقط گهگاه می توانست کتابهائی را که دوست داشت، بخواند.
بث ، همیشه در خانه بود و به هانا کمک می کرد. پیش از آن که پدرش برود، درسهایش را نزد او می خواند ولی اکنون نمی توانست به
مگ و جو
یک هفته بعد از کریسمس، چهار خواهر بقدر کافی فرصت داشتند و مگ و جو توانستند کاری برای خود پیدا کنند. مگ هر روز برای تدریس چهار دختر کوچک خانم «کینگ» می رفت. او از این کار خوشحال بنظر نمی رسید ولی سعی می کرد آن را بدرستی انجام دهد زیرا دلش می خواست که به خانواده اش کمک کند.
جو، هر روز وقت خود را با عمه ثروتمندش سپری می کرد. او پیرزنی بود مشکل پسند که در خانه ای در حوالی آن جا زندگی می کرد. جو با انجام کارهائی که عمه اش می خواست، می کوشید برای او سودمند باشد. از سگ و پرنده او مراقبت به عمل می آورد و در نظافت خانه کمک می کرد و بعدازظهرها برای عمه اش کتاب می خواند. او بیشتر اوقات کتابهائی را که دوست نداشت برای عمه اش می خواند و فقط گهگاه می توانست کتابهائی را که دوست داشت، بخواند.
بث ، همیشه در خانه بود و به هانا کمک می کرد. پیش از آن که پدرش برود، درسهایش را نزد او می خواند ولی اکنون نمی توانست به