نام کتاب: رمان 1984
می شد که پیش از انقلاب» تعداد رنجبران باسواد پانزده درصد بیش نبوده است. حزب ادعا می کرد که میزان مرگ و میر کودکان اکنون صدوشصت در هزار بیش نیست، حال آنکه پیش از «انقلاب» سیصد در هزار بوده است - والخ. به معادلهی دومجهولی شبیه بود. احتمال بسیار داشت که هر کلمه ای در کتاب های تاریخ حتی چیزهایی که آدم بدون پرسش می پذیرفت، خیال بافی محض باشد. در محدوده ی آگاهی او چه بسا که قانونی از قبیل «حق شب اول» یا موجودی از قماش سرمایه دار، یا پوششی از جنس کلاه لگنی وجود نمی داشت.
همه چیز درون مهی غلیظ فرو میشد. گذشته پاک میشد، زدایش از یاد می رفت، دروغ حقیقت میشد. تنها یک بار در عمرش - پس از وقوع رویداد، که مهم هم همین بود، مدرک بی غل و غشی از یک جعل سازی را در اختیار داشت. مدت سی ثانیه هم آن را میان انگشتانش نگه داشته بود، لابد در سال ۱۹۷۳ بوده است . به هر صورت، حوالی زمانی بود که او و کاترین از هم جدا شده بودند، اما تاریخ واقعی هفت هشت سال جلوتر بود.
واقع اینکه داستان در اواسط دهه ی شصت شروع شد، یعنی در دوران پاکسازی های بزرگ که طی آن رهبران اصلی «انقلاب» یکبارگی از میان برداشته شدند. تا ۱۹۷۰ هیچ یک از آنان، جز ناظر کبیر، جان سالم به در نبردند، جز او بقیه به عنوان خائن و ضدانقلاب افشا شدند. گلداشتاین فرار کرده و جایی که هیچ کس خبر نداشت پنهان شده بود. از بقیه هم چندنفری غیبشان زده و اکثریت پس از محاکمات علنی محیر العقول و اقرار به جنایات، از دم تیغ گذشته بودند، در میان آخرین بازماندگان سه نفر بودند به اسامی جونز و هارنسون و روترفورد. امکان داشت که در ۱۹۶۵ دستگیر شده باشند. همان گونه که اغلب پیش می آمد، یکی دوسالی ناپدید شده بودند. به نحوی که هیچ کس نمی دانست مرده اند یا زنده آنگاه ناگهان سروکله شان پیدا شده و مطابق معمول به اتهام خود پرداخته بودند به جاسوسی برای دشمن در آن تاریخ نیز دشمن، اروسیه بود)، اختلاس أموال عمومی، کشتن چندین عضو مورد اعتماد حزب، توطئه بر ضد رهبری ناظر کبیر که خیلی پیش از وقوع انقلاب» شروع شده بود، اعمال خرابکاری که منجر به مرگ

صفحه 70 از 283