پیراهن خاکستری و دستمال گردن سرخ جاسوسان را به تن دارد. تصویر او در تاریکخانهی ذهن همواره عبارت بود از زانوان گود و آستین هایی که از بازوان گوشتالو بالا زده شده باشد. حقیقت هم این بود که پارسونز در راهپیمایی های دسته جمعی یا هرگونه ورزش دیگری که بهانه به دستش میداد، به شورت روی می آورد. با گفتن سلامی گرم به هردوی آنان، پشت میز نشست و بوی تند عرق به اطراف پراکند. دانه های درشت عرق بر چهرهی صورتی رنگ او نشسته بود. قدرت عرق ریزی او فوق العاده بود. در مرکز اجتماعات از رطوبت دسته ی راکت می شد حکم کرد که چه وقت تنیس روی میز بازی می کرده است. سایم یک نوار با ستون درازی از واژه ها بیرون آورده بود و با مداد جوهری بین انگشتانش به مطالعه ی آن مشغول بود.
پارسونز سقلمه ای به وینستون زد و گفت: «او را باش که وقت ناهار هم کار میکند. تیزهوشی، هاء آی پسر، اون چیه؟ فکر میکنم از قدرت فهم من خارج است. اسمیت جان، بهت میگم که چرا دنبالت میگردم. یادت رفت آن خرده را به من بدهی.»
دست وینستون خودبه خود برای درآوردن پول به جیب رفت و گفت: «کدام خرده؟» حدود یک چهارم حقوق لازم بود برای اشتراک های داوطلبانه کنار گذاشته شود. تعدادشان آنقدر زیاد بود که نگه داشتن حساب دشوار بود. .
- برای هفته ی نفرت. اعانهی خانه به خانه. من خزانه دار بلوک خودمان هستم. مایک کوشش همه جانبه می کنیم - نمایش خیره کننده ای به معرض تماشا میگذاریم. بگذار بگویم تقصیر من نیست که عمارت پیروزی بهترین امکانات را برای نصب پرچم . در کل محله ندارد. قول دو دلار به من دادی.
وینستون دو اسکناس چرب و چرکین بیرون آورد و تحویل داد. پارسونز در دفتر یادداشت کوچکی به سیاق بیسوادها، آن را یادداشت کرد و گفت: «راستی، شنیدم که آن ناقلا کوچولوی من دیروز با تیرکمان به طرف تو نشانه رفته است. مشت ومال حسابی به او دادم. در واقع به او گفتم که در صورت تکرار تیرکمان را خواهم گرفت.»
پارسونز سقلمه ای به وینستون زد و گفت: «او را باش که وقت ناهار هم کار میکند. تیزهوشی، هاء آی پسر، اون چیه؟ فکر میکنم از قدرت فهم من خارج است. اسمیت جان، بهت میگم که چرا دنبالت میگردم. یادت رفت آن خرده را به من بدهی.»
دست وینستون خودبه خود برای درآوردن پول به جیب رفت و گفت: «کدام خرده؟» حدود یک چهارم حقوق لازم بود برای اشتراک های داوطلبانه کنار گذاشته شود. تعدادشان آنقدر زیاد بود که نگه داشتن حساب دشوار بود. .
- برای هفته ی نفرت. اعانهی خانه به خانه. من خزانه دار بلوک خودمان هستم. مایک کوشش همه جانبه می کنیم - نمایش خیره کننده ای به معرض تماشا میگذاریم. بگذار بگویم تقصیر من نیست که عمارت پیروزی بهترین امکانات را برای نصب پرچم . در کل محله ندارد. قول دو دلار به من دادی.
وینستون دو اسکناس چرب و چرکین بیرون آورد و تحویل داد. پارسونز در دفتر یادداشت کوچکی به سیاق بیسوادها، آن را یادداشت کرد و گفت: «راستی، شنیدم که آن ناقلا کوچولوی من دیروز با تیرکمان به طرف تو نشانه رفته است. مشت ومال حسابی به او دادم. در واقع به او گفتم که در صورت تکرار تیرکمان را خواهم گرفت.»