نام کتاب: رمان 1984
حرف نزدند. از میز سمت چپ وینستون، اندکی پشت سرش، کسی داشت تندتند و بی وقفه شر و ور میبافت که بی شباهت به قات قات اردک نبود و همهمه ی درون اتاق را می شکافت.
وینستون به صدای بلند گفت: «کار فرهنگ به کجا کشیده است؟ » سایم گفت: «آهسته پیش می رود. روی صفات هستم. شگفتی ز است.)
اسم زبان جدید که به میان آمد، گل از گلش شکفت. کاسه اش را کنار زد، نان را به یک دست و پنیر را به دست دیگر گرفت و سر پیش آورد تا، بی آنکه فریاد بزند، سخن بگوید.
- چاپ یازدهم، چاپ نهایی است. زبان را به شکل نهایی اش می رسانیم - شکل نهایی برای زمانی است که دیگر هیچ کس به زبانی دیگر حرف نمی زند. آن را که تمام کنیم، کسانی مثل تو باید از سر یادش بگیرند. به جرأت می توانم بگویم که فکر میکنی کار اصلی ما اختراع واژه های جدید است، ولی ابدأ این طور نیست. هرروز دهها و صدها واژه را خراب می کنیم. در حال قطع کردن پیکرهی زبان هستیم. تو بگو یک واژه هم که پیش از سال ۲۰۵۰ منسوخ شود در چاپ یازدهم نمی آید.
با اشتها به نان گاز زد و یکی دو لقمه قورت داد. سپس، با هیجانی فاضل مآبانه، دنباله صحبت خود را گرفت. چهرهی ریزنقش و سیاهش جان گرفته، چشمانش حالت طعنه آلود خود را از دست داده و رؤیایی شده بودند.
- خراب کردن واژه ها کار قشنگی است. البته ضایعه ی بزرگ به افعال و صفات مربوط می شود، اما صدها اسم هم هست که می توان از شرشان خلاص شد. علاوه بر مترادفات، متضادها هم هست. آخر برای واژه ای که ضد واژه های دیگر است، چه توجیهی وجود دارد؛ هر واژهای ضد خود را در بطن دارد. به عنوان مثال، واژهی «خوب» را در نظر بگیر. اگر واژه ای مانند «خوب» داشته باشیم، چه نیازی به واژهای مثل «بد» هست؟ «ناخوب» عینة همان کار را می کند. بهتر هم هست، چون دقیقة ضد واژهی «خوب» است و «بد» این چنین نیست. باز اگر صورت قوی تر «خوب» را بخواهیم، داشتن رشته ای از واژه ای گنگ و

صفحه 48 از 283