نام کتاب: رمان 1984
رفیق تیلاتسون هنوز روی دستگاه بخوان و بنویس خم شده بود. لحظه ای سر برداشت: از نو همان شعاع خصم آلود عینک. وینستون نمی‌دانست که آیا رفیق تیلاتسون هم مشغول به کاری بود که خود او انجام می داد. امکان زیادی داشت.
چنان کار پر خم وچمی را که نمی‌شد به یک نفر محول کرد. از طرفی هم سپردن آن به یک کمیته در حکم اقرار آشکار به جعل سازی بود، به احتمال فراوان، همین الآن ده دوازده نفری روی برگردانهای متضاد آنچه ناظر کبیر گفته بود، کار
می‌کردند. و یک مغز متفکر در حزب مرکزی این یا آن برگردان را برمی گزید، ویراستاری مجددی می کرد و دستگاه روندهای پیچیده‌ای مراجعه ی متقابل را به کار می انداخت و آنگاه دروغ برگزیده شده به بایگانی دائمی می رفت و حقیقت میشد.
وینستون علت بدنامی ویترز را نمی دانست، شاید به سبب فساد یا بی کفایتی بود. شاید هم ناظر کبیر از شر مادون بسیار مشهوری خلاصی می یافت. شاید ویترز یا کسی نزدیک به او به سبب گرایش های رافضیانه مورد سوءظن واقع شده بود. یا شاید و این محتمل تر از همه بود. همین طوری اتفاق افتاده بود، چون . پاکسازی ها و تبخیر شدن ها جزء ضروری دستگاه حکومت بود. تنها سرنخ واقعی در واژه های «ارجاع به ناشخص ها» بود که مشخص می کرد ویترز به جرگهی مردگان پیوسته است. وقتی مردم بازداشت می شدند، این فرض را نمی‌شد تعمیم داد. گاهی آزاد می شدند و مجاز بودند تا پیش از اعدام یکی دو سالی آزاد بمانند. در مواردی اندک، بعضی آدمها که به نظر می آمد در شمار مردگان باشند، شبح وار در یک محاکمه‌ی علنی دوباره پدیدار می شدند و پیش از محو شدن، این بار برای همیشه، صدها نفر را لو می دادند. اما ویترز «ناشخص» شده بود. در عرصه ی هستی نبود، هیچگاه به عرصه ی هستی پا نگذاشته بود، به لحاظ وینستون تحریف سخنرانی ناظر کبیر کفایت نمی‌کرد. بهتر بود که موضوع سخنرانی او هیچگونه ارتباطی با مضمون اصلی آن نداشته باشد.
امکان تبدیل سخنرانی به تکفیر خائنان و مجرمان سیاسی در میان بود، اما چنین کاری بسیار بدیهی می نمود. جعل پیروزی در جبهه یا ظفر یافتن بر مازاد

صفحه 43 از 283