هیچ چیز جز چند تابلو روشن از کودکی اش برجای نمانده بود. آن تابلوها هم زمینه ای نداشتند و اغلب نامفهوم بودند.
«وزارت حقیقت» - در زبان جدید، *وزاحقی* - توفیر نظرگیری با دیگر چشم اندازها داشت. بنایی گشن و هرمی شکل بود از بتون سفید و براق که به ارتفاع سیصد متر قد برافراشته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود، میشد سه شعار حزب را که با خطی خوش بر نمای سفید آن مکتوب بود، خواند:
جنگ صلح است.
آزادی بردگی است.
نادانی توانایی است.
نقل می کردند که وزارت حقیقت بالای طبقه ی همکف سه هزار اتاق دارد و در زیرزمین نیز انشعاباتی. تنها سه بنای دیگر با همین هیئت و اندازه در اینجا و آنجای لندن وجود داشت. این بناها، آنچنان توی سر بناهای پیرامون زده بودند که از بام عمارت پیروزی هر چهار تای آنها همزمان به چشم می آمدند. مکان چهار وزارتخانه بودند که کلیه دم و دستگاه دولت در بین آنها تقسیم شده بود: وزارت حقیقت که با اخبار و سرگرمی و آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت؛ وزارت صلح که به امور جنگ میرسید؛ وزارت عشق که قانون و نظم برقرار می کرد؛ و وزارت فراوانی که مسئول امور اقتصادی بود. اسامی آنها در زبان جدید عبارت بود از: وزاحقی، *وزاصل*، *وزاعشق* و *وزافراوانی*.
در واقع وزارت عشق ترسناک ترین وزارتخانه بود. هیچ پنجره ای در آن نبود. وینستون هیچگاه درون وزارت عشق پا نگذاشته بود، تا فاصله ی نیم کیلومتری آن هم نرفته بود. مکانی بود که ورود به آن محال بود مگر برای کار اداری، و آنهم تنها با گذشتن از سیم خاردار، درهای فولادی و آشیانهی مسلسل های
«وزارت حقیقت» - در زبان جدید، *وزاحقی* - توفیر نظرگیری با دیگر چشم اندازها داشت. بنایی گشن و هرمی شکل بود از بتون سفید و براق که به ارتفاع سیصد متر قد برافراشته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود، میشد سه شعار حزب را که با خطی خوش بر نمای سفید آن مکتوب بود، خواند:
جنگ صلح است.
آزادی بردگی است.
نادانی توانایی است.
نقل می کردند که وزارت حقیقت بالای طبقه ی همکف سه هزار اتاق دارد و در زیرزمین نیز انشعاباتی. تنها سه بنای دیگر با همین هیئت و اندازه در اینجا و آنجای لندن وجود داشت. این بناها، آنچنان توی سر بناهای پیرامون زده بودند که از بام عمارت پیروزی هر چهار تای آنها همزمان به چشم می آمدند. مکان چهار وزارتخانه بودند که کلیه دم و دستگاه دولت در بین آنها تقسیم شده بود: وزارت حقیقت که با اخبار و سرگرمی و آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت؛ وزارت صلح که به امور جنگ میرسید؛ وزارت عشق که قانون و نظم برقرار می کرد؛ و وزارت فراوانی که مسئول امور اقتصادی بود. اسامی آنها در زبان جدید عبارت بود از: وزاحقی، *وزاصل*، *وزاعشق* و *وزافراوانی*.
در واقع وزارت عشق ترسناک ترین وزارتخانه بود. هیچ پنجره ای در آن نبود. وینستون هیچگاه درون وزارت عشق پا نگذاشته بود، تا فاصله ی نیم کیلومتری آن هم نرفته بود. مکانی بود که ورود به آن محال بود مگر برای کار اداری، و آنهم تنها با گذشتن از سیم خاردار، درهای فولادی و آشیانهی مسلسل های
زبان جدید (New Speak) پیشنهاد حسین ارجانی است.<br />Minitrue<br />Minipax <br />Miniluv<br />Miniplenty