بدون احساس آمیخته با درد ببیند. چهره ای کشیده و یهودی وار با طرهی پریشان موی سفید و ریش بزی کوتاه - چهره ای زیرک و در عین حال به نحوی نفرت انگیز با نوعی حماقت دوران پیری در بینی ریز و درازی که عینکی بر آن قرار داشت. به چهرهی گوسفند شبیه بود و صدا نیز کیفیتی گوسفندوار داشت. گلداشتاین به سمپاشی های معمول خود بر ضد آموزه های حزب مشغول بود - شیوهی سمپاشی چنان اغراق آمیز و انحرافی بود که شنونده اگر هم کودک بود به آن پی می برد، و با این حال چنان موجه بود که آدم را هول برمی داشت که مبادا کسان دیگری که مثل خودش منطقی نیستند تحت تأثیر آن قرار گیرند. از ناظر کبیر بد میگفت و استبداد حزب را محکوم می کرد، خواهان خاتمهی فوری صلح با اروسیه بود، خواستار آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات و آزادی اندیشه بود، با هیجان فریاد میزد که به انقلاب خیانت شده است - و این را با جملاتی طولانی و سریع ادا می کرد، که نوعی نقیضه گویی سبک معمولی سخنرانان حزب بود، و بیشتر از آنان کلمات زبان جدید را چاشنی گفتارش میکرد. و در تمام این احوال، برای زدودن آثار شک و شبهه در مورد واقعیتی که سخنان
ظاهر فریب گلداشتاین آن را می پوشانید، پشت سر او روی صفحهی تله اسکرین فوج فوج ارتش اروسیه رژه می رفتند - ردیف پشت سر ردیف آدم هایی با نمود خشن و چهره آسیایی و بی روح که روی پرده می آمدند و محو می شدند و جای خود را به گروهی دیگر با همان شکل و شمایل می دادند. صدای یکنواخت و موزون پوتین سربازان، زمینه ی صدای بعبعوار گلداشتاین را تشکیل می داد.
از آغاز مراسم سی ثانیه ای نگذشته بود که فریاد خشم مهارناپذیر نیمی از آدم های داخل اتاق بلند شد. چهرهی از خودراضی و گوسفندوار روی پرده، و قدرت مهیب ارتش اروسیه ای در پشت آن، فوق تحمل بود. وانگهی، دیدار یا حتی اندیشه ی گلداشتاین خود به خود ایجاد ترس و خشم می کرد. او وسیله ی نفرتی پابرجاتر از اروسیه یا شرقاسیه بود، زیرا هنگامی که اقیانوسیه با یکی از این قدرت ها در جنگ بود، معمولا با آن دیگری در صلح بود. اما طرفه این بود که هرچند گلداشتاین آماج نفرت و انزجار عمومی بود، و هر روز و روزی هزار بار
ظاهر فریب گلداشتاین آن را می پوشانید، پشت سر او روی صفحهی تله اسکرین فوج فوج ارتش اروسیه رژه می رفتند - ردیف پشت سر ردیف آدم هایی با نمود خشن و چهره آسیایی و بی روح که روی پرده می آمدند و محو می شدند و جای خود را به گروهی دیگر با همان شکل و شمایل می دادند. صدای یکنواخت و موزون پوتین سربازان، زمینه ی صدای بعبعوار گلداشتاین را تشکیل می داد.
از آغاز مراسم سی ثانیه ای نگذشته بود که فریاد خشم مهارناپذیر نیمی از آدم های داخل اتاق بلند شد. چهرهی از خودراضی و گوسفندوار روی پرده، و قدرت مهیب ارتش اروسیه ای در پشت آن، فوق تحمل بود. وانگهی، دیدار یا حتی اندیشه ی گلداشتاین خود به خود ایجاد ترس و خشم می کرد. او وسیله ی نفرتی پابرجاتر از اروسیه یا شرقاسیه بود، زیرا هنگامی که اقیانوسیه با یکی از این قدرت ها در جنگ بود، معمولا با آن دیگری در صلح بود. اما طرفه این بود که هرچند گلداشتاین آماج نفرت و انزجار عمومی بود، و هر روز و روزی هزار بار