مستخدم جدیدی در را باز کرد. مادرم در خانه نبود. از پیگوتی پرسیدم:
- مادرم کجاست؟ چرا خانه نیست؟
پیگوتی گفت:
- صبر کن، برایت خواهم گفت.
ترسیدم و گفتم: - نه! همین حالا بگو. او کجاست؟ او هم مثل پدرم مرده؟
پیگوتی مرا بغل کرد و گفت:
- اوه، نه، او نمرده.
فریاد زدم: -
موضوع چیست؟، او کجاست؟
- برایت می گویم. تو پدر جدیدی داری. او و مادرت به پیاده روی رفته اند.
پرسیدم:
- او کیست؟ آیا او...؟
پیگوتی گفت:
- بله، پدر جدید تو آقای مورداستون است. مادرت هم خانم مورداستون است.
فصل دوم
به اتاق خواب رفتم. صورتم را در ملافه فرو بردم و گریستم. صدایم از زیر لحاف آهسته به گوش می رسید، ولی مادرم با پیگوتی به اتاقم آمدند.
مادرم پرسید:
- مادرم کجاست؟ چرا خانه نیست؟
پیگوتی گفت:
- صبر کن، برایت خواهم گفت.
ترسیدم و گفتم: - نه! همین حالا بگو. او کجاست؟ او هم مثل پدرم مرده؟
پیگوتی مرا بغل کرد و گفت:
- اوه، نه، او نمرده.
فریاد زدم: -
موضوع چیست؟، او کجاست؟
- برایت می گویم. تو پدر جدیدی داری. او و مادرت به پیاده روی رفته اند.
پرسیدم:
- او کیست؟ آیا او...؟
پیگوتی گفت:
- بله، پدر جدید تو آقای مورداستون است. مادرت هم خانم مورداستون است.
فصل دوم
به اتاق خواب رفتم. صورتم را در ملافه فرو بردم و گریستم. صدایم از زیر لحاف آهسته به گوش می رسید، ولی مادرم با پیگوتی به اتاقم آمدند.
مادرم پرسید: