فصل اول
شبی طولانی و ناآرام بود. پس از مرگ پدرم، مادر تنها شده بود. در انتظار فرزندی بود و احساس کسالت می کرد. صدای ضربه ای به در شنیده شد. مادر گفت:
- پیگوتی، در می زنند ببین کیست؟
پیگوتی خدمتکار و دوست مادرم بود. پیگوتی گفت:
- میروم ببینم.
رفت و در را باز کرد. دوشیزه تروت وود همراه پیگوتی وارد اتاق مادرم شد. او عمه پدرم بود. پرسید:
- بچه کجاست؟
مادرم از او می ترسید و معتقد بود که صدای خیلی بلندی دارد. مادرم گفت:
- هنوز بدنیا نیامده است.
دوشیزه تروت وود با صدای بلندش گفت:
- شما را قبلا ندیده بودم، بچه سالید، مگرنه؟ شوهرتان مرده و تنها شده اید. ولی غمگین نباشید. بچه دختر خواهد بود و من دختر بچه ها را
شبی طولانی و ناآرام بود. پس از مرگ پدرم، مادر تنها شده بود. در انتظار فرزندی بود و احساس کسالت می کرد. صدای ضربه ای به در شنیده شد. مادر گفت:
- پیگوتی، در می زنند ببین کیست؟
پیگوتی خدمتکار و دوست مادرم بود. پیگوتی گفت:
- میروم ببینم.
رفت و در را باز کرد. دوشیزه تروت وود همراه پیگوتی وارد اتاق مادرم شد. او عمه پدرم بود. پرسید:
- بچه کجاست؟
مادرم از او می ترسید و معتقد بود که صدای خیلی بلندی دارد. مادرم گفت:
- هنوز بدنیا نیامده است.
دوشیزه تروت وود با صدای بلندش گفت:
- شما را قبلا ندیده بودم، بچه سالید، مگرنه؟ شوهرتان مرده و تنها شده اید. ولی غمگین نباشید. بچه دختر خواهد بود و من دختر بچه ها را