نام کتاب: خانه کج
برای اداره و گذران زندگی مشترکمان آمادگی کافی داشته باشی. پدربزرگ هم هرگز در زندگی مسئله پول یا بدهی، نداشت.
- پس موضوع چیست؟
- موضوع فقط مرگ اوست. می‌دانی چارلز، فکر میکنم او نمرده، بلکه کشته شده است.
به او خیره شدم: عجب خیالی، چه باعث می‌شود که این طور فکر کنی؟
- من این طور فکر نمی‌کنم. دکتر مشکوک شد. جواز دفن را صادر نمی‌کرد. دارند گزارشی از چگونگی فوت تهیه می‌کنند. و این کاملا روشن می کند که نسبت به این مرگ مشکوک هستند.
با او بحث نکردم. او آدم عاقلی بود، بحث و سماجت نتیجه نداشت و بیشتر سبب بی‌اعتمادیش می شد. به عوض، ملتمسانه گفتم: سوءظن آنها ممکن است درست نباشد. گذشته از آن، گیریم به حق باشد این موضوع چه ربطی به من و تو دارد؟
- در شرایطی ممکن است مربوط باشد. تو در بخش سیاسی خدمت می‌کنی. درباره زنان و مردان بخش سیاسی خیلی سختگیری می‌کنند.
- نه. خواهش میکنم بحث نکن. می‌دانم که باید حرف بزنی. قبول دارم که واقعا در این باره فکر می‌کنی - و من در اصل با تو موافقم، در حالی که آدم مغروری هستم، خیلی مغرور، و می‌خواهم ازدواجمان از نظر همه ازدواج به جا و مناسبی باشد، برای عشق قربانی نمی‌خواهم. این را هم بگویم که شاید هم همه چیز درست....
- مقصودت این است که شاید دکتر اشتباه کرده باشد؟

صفحه 9 از 249