نام کتاب: خانه کج
می‌گرفت. به او شک نداریم، چرا باید مشکوک باشیم؟ اما تو مطمئن باش تا این مسئله روشن نشود او با تو ازدواج نخواهد کرد. از آنچه برایم گفتی، مطمئن هستم تا جریان روشن نشود، با تو عروسی نخواهد کرد. و متوجه باش این جنایتی است که امکان دارد اصلا ثابت نشود. می‌شود گفت همسر او و معشوقش مسبب این قتل هستند، اما اثبات آن امری دیگر است. ما حتی یک مدرک هم نداریم که در اختیار اداره آگاهی بگذاریم. تا وقتی مدرک به دست نیاوریم موضوع همچنان مشکوک خواهد ماند. تو این را می‌فهمی، نمی‌فهمی؟
- بله، می‌فهمم. مرد کهنه کار به آرامی گفت: چرا او را در جریان نمی‌گذاری؟ به منظور شما این است که از سوفیا بخواهم که اگر...
- بله، بله. از تو نمی‌خواهم بدون اطلاع او کار کنی. او را در جریان بگذار و ببین چه می‌گوید.
و از این رو بود که فردای آن روز من، با سربازرس تاورنر و گروهبان المب به سوینلی دین رفتیم. کمی بالاتر از استادیوم گلف به جاده‌ای پیچیدیم که به نظر می‌رسید قبل از جنگ خانه‌های زیادی در آن‌جا وجود داشته است. انقلاب و بازپس گیری این مناطق، این خانه‌ها و دروپیکرها را زیر و رو کرده و از بین برده بود. از جاده پر پیچ و خمی که در دو طرف، سبزه وگل آن را احاطه کرده بودگذشتیم و به جلوی خانه رسیدیم. باورکردنی نبود! تعجب کردم که چرا آن جا را سه شیروانی می‌گویند. اگر آن ساختمان را یازده شیروانی می‌نامیدند خیلی مناسبتر بود. نکته دیگر این که بی‌شکلی و کجی ساختمان حالتی خاص و غریب داشت. فکر کردم تا حدودی دلیلش روشن است. در واقع یک

صفحه 25 از 249