مردان ثروتمند شهری، که میل داشتند با لئونیدز معاشرت داشته باشند. بنابراین آنان میتوانستند به دلخواه خود با هر گروه از این افراد آشنا شوند. گمان میکنم این خانواده بسیار خوشبخت بودند تا این که خانم لئونیدز در سال 1905 در اثر ذاتالریه درگذشت.
- و او را با هشت بچه تنها گذاشت.
- یکی از آنان در کودکی مرد. دو تا از پسرها در جنگ کشته شدند. یکی از دخترها، پس از ازدواج به استرالیا رفت و در آنجا فوت کرد. دختر دیگرشان در حادثه موتورسیکلت جان سپرد. یکی دیگر از آنان یکی دو سال پیش درگذشت. دوتاشان هنوز هستند. پسر بزرگتر که
راجر» است ازدواج کرده اما بچه ندارد. و فیلیپ که با یک هنرپیشه مشهور ازدواج کرده است و سه بچه دارد. سوفیای تو، آستیس و ژوزفین
- و همه در... زندگی میکنند، نامش چیست. سه شیروانی؟
- بله، خانه راجر لئونیدز در اوایل جنگ بمباران شد. فیلیپ و خانوادهاش از سال 1937 در این خانه زندگی میکنند. یک خاله میانسال هم دارند که خانم *«دو هاویلند»* نام دارد. او خواهر خانم اول لئونیدز است که پس از مرگ خواهرش دعوت شوهر خواهر را برای زندگی نزد او و رسیدگی به بچههایش را قبول کرد.
سربازرس گفت: خیلی دوآتشه و یک دنده است. آدمی نیست که زود رضایت بدهد و عقیدهاش را عوض کند. همیشه مخالف لئونیدز و کارهایش بوده است.
گفتم: خیلی خوب، پیداست که خانه خیلی شلوغ است. فکر
- و او را با هشت بچه تنها گذاشت.
- یکی از آنان در کودکی مرد. دو تا از پسرها در جنگ کشته شدند. یکی از دخترها، پس از ازدواج به استرالیا رفت و در آنجا فوت کرد. دختر دیگرشان در حادثه موتورسیکلت جان سپرد. یکی دیگر از آنان یکی دو سال پیش درگذشت. دوتاشان هنوز هستند. پسر بزرگتر که
راجر» است ازدواج کرده اما بچه ندارد. و فیلیپ که با یک هنرپیشه مشهور ازدواج کرده است و سه بچه دارد. سوفیای تو، آستیس و ژوزفین
- و همه در... زندگی میکنند، نامش چیست. سه شیروانی؟
- بله، خانه راجر لئونیدز در اوایل جنگ بمباران شد. فیلیپ و خانوادهاش از سال 1937 در این خانه زندگی میکنند. یک خاله میانسال هم دارند که خانم *«دو هاویلند»* نام دارد. او خواهر خانم اول لئونیدز است که پس از مرگ خواهرش دعوت شوهر خواهر را برای زندگی نزد او و رسیدگی به بچههایش را قبول کرد.
سربازرس گفت: خیلی دوآتشه و یک دنده است. آدمی نیست که زود رضایت بدهد و عقیدهاش را عوض کند. همیشه مخالف لئونیدز و کارهایش بوده است.
گفتم: خیلی خوب، پیداست که خانه خیلی شلوغ است. فکر
Miss de Haviland