بود. میدانی، میتوانستی آن را حس کنی. چیزی که آدم را جذب کند در چهرهاش نبود. مثل یک «جن» یک کوتوله زشت اما گیرا. زنها همیشه به سویش جلب میشدند. ازدواج عجیبی کرد. با دختر یک ملاک و صاحب روباههای شکاری بسیار، ازدواج کرد.
با تعجب گفتم: برای پول؟
پیرمرد سری به نفی تکان داد: نه، یک پیوند عشقی. آن دختر، در تدارک مواد غذایی برای عروسی دوستش به او برخورده بود و عاشقش شده بود. والدینش مخالفت میکنند اما دختر تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. به تو گفتم که آن مرد جاذبهای خاص داشت. نیرویی و رفتاری که دختر را به سوی خود کشید. دختر هم در نوع خود آدم لجوج و یک دندهای بود.
- و ازدواج، ازدواج خوب و خوشی شد؟
- عجیب خوب و توأم با خوشبختی. البته آشنایان سرشناس آنان در عروسی شرکت نکردند. آن روزها، پول همهی طبقات را به هم نزدیک نمیکرد. اما این موضوع آن زوج را ناراحت نکرد. آنان بدون
حضور آشنایان ازدواج کردند. لئونیدز خانه عجیب و چرندی در سوینلی دین ساخت. در آن خانه زندگی کردند و هم آنجا صاحب هشت فرزند شدند.
- پس واقعأ خانواده پرماجرایی بودهاند.
- لئونیدز مغزش کار میکرد که سوینلی دین را انتخاب کرد. آن ناحیه تازه داشت سر زبانها میافتاد. دومین و سومین زمین گلف هنوز در آنجا دایر نشده بود. مردم آن جا ساکنان محلی بودند که باغداری میکردند. عدهای هم بودند که خانم لئونیدز را دوست داشتند و
با تعجب گفتم: برای پول؟
پیرمرد سری به نفی تکان داد: نه، یک پیوند عشقی. آن دختر، در تدارک مواد غذایی برای عروسی دوستش به او برخورده بود و عاشقش شده بود. والدینش مخالفت میکنند اما دختر تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. به تو گفتم که آن مرد جاذبهای خاص داشت. نیرویی و رفتاری که دختر را به سوی خود کشید. دختر هم در نوع خود آدم لجوج و یک دندهای بود.
- و ازدواج، ازدواج خوب و خوشی شد؟
- عجیب خوب و توأم با خوشبختی. البته آشنایان سرشناس آنان در عروسی شرکت نکردند. آن روزها، پول همهی طبقات را به هم نزدیک نمیکرد. اما این موضوع آن زوج را ناراحت نکرد. آنان بدون
حضور آشنایان ازدواج کردند. لئونیدز خانه عجیب و چرندی در سوینلی دین ساخت. در آن خانه زندگی کردند و هم آنجا صاحب هشت فرزند شدند.
- پس واقعأ خانواده پرماجرایی بودهاند.
- لئونیدز مغزش کار میکرد که سوینلی دین را انتخاب کرد. آن ناحیه تازه داشت سر زبانها میافتاد. دومین و سومین زمین گلف هنوز در آنجا دایر نشده بود. مردم آن جا ساکنان محلی بودند که باغداری میکردند. عدهای هم بودند که خانم لئونیدز را دوست داشتند و