حد دل مشغول و مضطرب است.
ناگهان داد زد: از آنان چه میدانی؟
- لعنت بر همهشان. میدانم که پیرمرد در خانه بوده و یک عده فرزندان، نوهها و عروسهایش. نسبتهای افرادی را که در آن خانه هستند درست نمیدانم.
کمی درنگ کردم و دوباره گفتم: پدر، بهتر است شما مرا در جریان بگذاری.
- بسیار خوب. من از اریستاد لئونیدز شروع میکنم. بیست و چهار ساله بود که به انگلستان آمد.
- یک یونانی اهل اسمیرنا.
پس تو خیلی دربارهشان میدانی؟
-بله، ولی تمامش همین بود که گفتم.
در باز شد. کلاور داخل شد تا ورود سربازرس *«تاورنرها»* را اطلاع دهد.
پدرم گفت: او در این پرونده دست دارد. بهتر است او را هم به اتاق بخواهیم. مشغول تحقیق درباره آن خانواده است و حتی بیش از من درباره آنان می داند.
- پلیس محلی برای این امر به اسکاتلندیارد دعوت شده؟
- این کار در حوزه قضایی است. سوینلی دین لندن بزرگتری است.
با سربازرس تاورنر که به اتاق آمده بود تعارف کردم. او را از سالها پیش میشناختم. او هم به گرمی به من خوش آمد گفت و از این که به سلامت برگشته بودم تبریک گفت و اظهار خوشحالی کرد.
ناگهان داد زد: از آنان چه میدانی؟
- لعنت بر همهشان. میدانم که پیرمرد در خانه بوده و یک عده فرزندان، نوهها و عروسهایش. نسبتهای افرادی را که در آن خانه هستند درست نمیدانم.
کمی درنگ کردم و دوباره گفتم: پدر، بهتر است شما مرا در جریان بگذاری.
- بسیار خوب. من از اریستاد لئونیدز شروع میکنم. بیست و چهار ساله بود که به انگلستان آمد.
- یک یونانی اهل اسمیرنا.
پس تو خیلی دربارهشان میدانی؟
-بله، ولی تمامش همین بود که گفتم.
در باز شد. کلاور داخل شد تا ورود سربازرس *«تاورنرها»* را اطلاع دهد.
پدرم گفت: او در این پرونده دست دارد. بهتر است او را هم به اتاق بخواهیم. مشغول تحقیق درباره آن خانواده است و حتی بیش از من درباره آنان می داند.
- پلیس محلی برای این امر به اسکاتلندیارد دعوت شده؟
- این کار در حوزه قضایی است. سوینلی دین لندن بزرگتری است.
با سربازرس تاورنر که به اتاق آمده بود تعارف کردم. او را از سالها پیش میشناختم. او هم به گرمی به من خوش آمد گفت و از این که به سلامت برگشته بودم تبریک گفت و اظهار خوشحالی کرد.
Taverner