چشمانش را به من دوخت و با نگاهی تند براندازم کرد. لحنش مؤدبانه و سنگین بود: چارلز، از کجا این حرف را میزنی؟
- پس راست میگویم؟
- چگونه از این جریان آگاه شدی؟
- اطلاعات به هر حال میسد.
پیرمرد منتظر مانده بود.
- اطلاعات من خودش از جای محکمی میرسد.
- ادامه بده، بگذار بدانم.
- ممکن است دوست نداشته باشی، من با سوفیا لئونیدز در قاهره آشنا شدم. دوستش دارم و میخواهم با او ازدواج کنم. امشب او را دیدم و با هم شام خوردیم.
- با او شام خوردی؟ در لندن؟ در حیرتم چطور توانسته ترتیب این شام را بدهد؟ از آن خانواده خواسته شده است، کاملا مؤدبانه از همه شان خواسته شده از خانه خارج نشوند.
- بله، همین طور است. اما او از پنجره حمام بالا رفته و از خانه خارج شده است.
لبهای مرد کهنه کار لحظه ای خندان شد: پس دختر چالاک و زیرکی است.
- پلیس شما هم کاملا هوشیار است. یکی از افراد شما او را تا هتل ماریو تعقیب کرده بود. «من» در گزارشهایی که به دست شما میرسد ظاهر میشوم. در گزارش برای شما مینویسند: جوانی موبور، چشم میشی، قد پنج پا و یازده اینچ، با لباس سرمهای راهراه سوفیا را ملاقات کرد.
- پس راست میگویم؟
- چگونه از این جریان آگاه شدی؟
- اطلاعات به هر حال میسد.
پیرمرد منتظر مانده بود.
- اطلاعات من خودش از جای محکمی میرسد.
- ادامه بده، بگذار بدانم.
- ممکن است دوست نداشته باشی، من با سوفیا لئونیدز در قاهره آشنا شدم. دوستش دارم و میخواهم با او ازدواج کنم. امشب او را دیدم و با هم شام خوردیم.
- با او شام خوردی؟ در لندن؟ در حیرتم چطور توانسته ترتیب این شام را بدهد؟ از آن خانواده خواسته شده است، کاملا مؤدبانه از همه شان خواسته شده از خانه خارج نشوند.
- بله، همین طور است. اما او از پنجره حمام بالا رفته و از خانه خارج شده است.
لبهای مرد کهنه کار لحظه ای خندان شد: پس دختر چالاک و زیرکی است.
- پلیس شما هم کاملا هوشیار است. یکی از افراد شما او را تا هتل ماریو تعقیب کرده بود. «من» در گزارشهایی که به دست شما میرسد ظاهر میشوم. در گزارش برای شما مینویسند: جوانی موبور، چشم میشی، قد پنج پا و یازده اینچ، با لباس سرمهای راهراه سوفیا را ملاقات کرد.