این طور فکر کرده بود و مثل خود کشیش که حتما روزی چنین فکر کرده بود. کشیش کلیدها را برداشت و روی دفتر گشوده گذاشت، سپس انگشتش را دراز کرد و بی آنکه چشم از زن بردارد جایی روی صفحه نوشته شده را نشان داد.
- اینجا را امضا کنید.
زن در حالی که کیفش را زیر بغل گذاشته بود، اسمش را خط خطی نوشت
- دختر بچه گل هایش را برداشت و همان طور که کفش هایش را روی زمین می کشید تا طارمی پیش رفت و با دقت به مادرش نگاه کرد.
کشیش آهی کشید.
- هرگز سعی نکردید او را به راه راست هدایت کنید؟
زن وقتی امضایش را کرد جواب داد:
- او مرد بسیار خوبی بود.
کشیش به نوبت به زن و کودک نگاه کرد و با نوعی حیرت آمیخته به رحمت دریافت که آن دو میلی به گریستن ندارند. زن آرام ادامه داد:
- من به او می گفتم که هرگز چیزی که سبب شود کسی از نان خوردن بیفتد ندزدد، و او هم به حرفم گوش می کرد. اما در عوض، پیش از اینها، موقعی که بوکس بازی می کرد، گاهی سه روز بستری می ماند تا اثر ضربه هایی که به او وارد شده بود برطرف شود.
دخترک به میان صحبت دوید.
- حتی کار به جایی رسید که تمام دندان هایش را کشیدند.
زن تأیید کرد.
- درست است. در آن موقع هر لقمه ای که از گلویم پایین می رفت طعم ضربه هایی را داشت که شنبه شبها به پسرم وارد می شد.
- اینجا را امضا کنید.
زن در حالی که کیفش را زیر بغل گذاشته بود، اسمش را خط خطی نوشت
- دختر بچه گل هایش را برداشت و همان طور که کفش هایش را روی زمین می کشید تا طارمی پیش رفت و با دقت به مادرش نگاه کرد.
کشیش آهی کشید.
- هرگز سعی نکردید او را به راه راست هدایت کنید؟
زن وقتی امضایش را کرد جواب داد:
- او مرد بسیار خوبی بود.
کشیش به نوبت به زن و کودک نگاه کرد و با نوعی حیرت آمیخته به رحمت دریافت که آن دو میلی به گریستن ندارند. زن آرام ادامه داد:
- من به او می گفتم که هرگز چیزی که سبب شود کسی از نان خوردن بیفتد ندزدد، و او هم به حرفم گوش می کرد. اما در عوض، پیش از اینها، موقعی که بوکس بازی می کرد، گاهی سه روز بستری می ماند تا اثر ضربه هایی که به او وارد شده بود برطرف شود.
دخترک به میان صحبت دوید.
- حتی کار به جایی رسید که تمام دندان هایش را کشیدند.
زن تأیید کرد.
- درست است. در آن موقع هر لقمه ای که از گلویم پایین می رفت طعم ضربه هایی را داشت که شنبه شبها به پسرم وارد می شد.