کرد دندان بیرون کشیده شده است. آن وقت از میان پرده اشک آن را دید. دندان به قدری با دردش بیگانه می نمود که او نمی توانست پنج شب عذاب و شکنجه گذشته اش را درک کند. خم شد روی ظرف آب دهان، عرق ریزان و نفس نفس زنان، تکمه های نیم تنه نظامی اش را باز کرد و کورمال کورمال در جیب شلوار به دنبال دستمالش گشت. دندان پزشک پارچه تمیزی به سویش پیش برد و گفت:
- اشکهایتان را پاک کنید.
دهدار همین کار را کرد. میلرزید. هنگامی که دندان پزشک دستهایش را می شست دهدار سقف شکاف برداشته و کارتُنک خاک گرفته و پر از تخم حشرات را دید. دندان پزشک به سوی او آمد و ضمن آن که دستهایش را خشک می کرد گفت:
- بروید و استراحت کنید و آب نمک به دهان بگیرید.
دهدار برخاست، به عنوان خداحافظی سلام نظامی سردی داد و بی آنکه تکمههای نیم تنهاش را ببندد با قدم های بلند به طرف در رفت و گفت:
- صورت حساب را برایم بفرستید.
- برای شما یا برای دهداری؟
دهدار به او نگاه نکرد؛ اما وقتی در را می بست از پشت شبکه گفت:
- فرقی نمی کند.
- اشکهایتان را پاک کنید.
دهدار همین کار را کرد. میلرزید. هنگامی که دندان پزشک دستهایش را می شست دهدار سقف شکاف برداشته و کارتُنک خاک گرفته و پر از تخم حشرات را دید. دندان پزشک به سوی او آمد و ضمن آن که دستهایش را خشک می کرد گفت:
- بروید و استراحت کنید و آب نمک به دهان بگیرید.
دهدار برخاست، به عنوان خداحافظی سلام نظامی سردی داد و بی آنکه تکمههای نیم تنهاش را ببندد با قدم های بلند به طرف در رفت و گفت:
- صورت حساب را برایم بفرستید.
- برای شما یا برای دهداری؟
دهدار به او نگاه نکرد؛ اما وقتی در را می بست از پشت شبکه گفت:
- فرقی نمی کند.