نام کتاب: تدفین مادربزرگ
روزی چون روزهای دیگر

آن دوشنبه ملایم و بی باران زاده شد. *دون آئوره لیواسکوبار*، دندانپزشک تجربی و مرد سحرخیز، در ساعت شش صبح دفتر کارش را باز کرد. یک جفت دندان مصنوعی که هنوز در قالب گچی اش بود از ویترین بیرون آورد و یک مشت ابزار روی میز گذاشت و آنها را به ترتیب قد، مثل این که بخواهد نمایشگاهی ترتیب دهد، چید. یک پیراهن بی یقه راه راه که در بالا با یک تکمه طلایی بسته می شد و یک شلوار که بند شلواری نگهش می داشت به تن کرده بود. مردی خشک و استخوانی بود و نگاهش مانند آدم های کر، به ندرت با شرایط تطبیق می کرد.
همین ابزار را روی میز گذاشت، چرخ را تا صندلی راحتی مکانیک
don Aurelio Escovar

صفحه 12 از 144