نام کتاب: بیست داستان برگزیده
به جیب زدند و کشتی را کاملا لخت کردند. من کسی بودم که آن کشتی را پیدا کردم ولی حتی یک سکه پنج سنتی، هم گیرم نیامد.
این یک معامله جهنمی برای من بود. مردم می گفتند که کشتی مسافر بری درست بیرون لنگرگاه هاوانا بوده وقتی که توفان و گردباد به آن منطقه رسیده است و به همین دلیل کشتی نتوانسته وارد لنگرگاه شود و یا صاحبان کشتی نخواستند که کاپیتان کشتی ریسک کند و کشتی را به خشکی نزدیک کند. البته مردم می گفتند که کاپیتان می خواسته که سعی کند و کشتی را به خشکی برساند ولی در تاریکی وقتی که سعی می کرده از خلیج ما بین فانوس دریایی ربکا و تورتوگاس عبور کند، کشتی به شنهای روان برخورد می کند. شاید تیغه سکان کشتی به وسیله شن های روان جدا شده بوده. شاید آنها اصلا قادر به کنترل و مانور کشتی نبودند. ولی در هر صورت آنها در آن موقعیت حتی توان شناسایی این که به شن های روان برخورد کرده اند را هم نداشتند. و وقتی کشتی گیر می افتد، احتمالا کاپیتن دستور داده که تانک های تعادل کشتی را باز کنند تا کشتی آرام و محکم همان جا بماند. ولی بعد فهمیدند که با شن روان برخورد کردند و وقتی که تانک ها را باز کردند، کشتی اول در قسمت عقب کشتی پایین رفته و بعد روی انتهای تیرهای عرضی کشتی در طرفین خود رفته است. چهار صد و پنجاه مسافر به اضافه کارکنان درون آن کشتی بوده و وقتی من
سکه پنج سنتی آمریکا
Nickle

صفحه 89 از 319