دوباره به طرف قایق بزرگ پاروزنان رفتم. بیش از حد خسته بودم تا قایق نجات را بالا کشیده به درون قایق بزرگ بیاورم. خورشید خیلی پایین آمده بود. من به طرف جزیره کم ارتفاع جنوب غرب در حالی که قایق نجات را به دنبال خود می کشاندم، حرکت کردم. تعدادی از پرنده ها جلوتر و بقیه پشت قایق مرا همراهی می کردند. من واقعا خسته بودم
آن شب توفان دوباره شروع شد و تا یک هفته وزید و هیچ کس نتوانست به کشتی غرق شده نزدیک شود. از شهر به من خبر رسید که مردی را که با چاقو زده بودم، حالش خوب است ولی بازویش وضع خوبی ندارد، و وقتی من به شهر برگشتم پلیس مرا به زندان انداخت و پانصد دلار هم جریمه برایم برید. البته همه چیز به خوبی تمام شد چون تعدادی از دوستانم شهادت دادند که مرد چاقو خورده قبل از شروع دعوا با یک تبر به من حمله کرده بوده ولی با تمام این احوال وقتی از زندان بیرون آمدم و با دوستانم خودمان را به کشتی غرق شده رسانیدیم. یونانیها با انفجار بمب کشتی غرق شده را باز کرده بودند و هر آن چه که درونش بود را برده بودند. آنها گاو صندوق کشتی را با دینامیت باز کرده بودند. هیچ کس هرگز پی نبرد که چه مقدار پول درون آن گاو صندوق بوده است. کشتی غرق شده حامل طلا بود و یونانیها تمام آن را