نام کتاب: بیست داستان برگزیده
سعی من در گرفتن جدار پنجره بیهوده بود، و من به پایین رفتن خود در عمق ادامه دادم، در حالی که بدنم روی دیوار بیرونی کشتی کشیده می شد. مجبور شدم که چنگاله را رها کنم، و صدای برخورد آن را برای یک بار شنیدم ولی بعد از آن برای نفس گیری به سرعت خود را به سطح آب رساندم. قایق نجات با امواج از من دور شده بود و من به طرف آن شنا کردم در حالی که دوباره بینی ام خونریزی داشت، ولی خوشحال بودم که از کوسه ها خبری نبود، اگر چه خستگی بدنم را فرا گرفته بود. |
احساس میکردم جمجمه ام شکسته از هم باز شده است. در قایق نجات دراز کشیدم و استراحت کردم و سپس پاروزنان به قایق بزرگم بازگشتم. تمام این کارها را در طول بعد از ظهر انجام دادم. دوباره با آچار پایین رفتم ولی کاری از پیش نبردم. آچار بیش از حد سبک بود، و رفتن دوباره ی پایین به زیر آب فایده ای نداشت مگر این که میشد یک چکش بزرگ یا چیز سنگین دیگری با خود حمل کرد که بتواند شیشه پنجره را بشکند
سپس دوباره آچار را به سر چوب غله بستم و از میان شیشه به پایین نگاه کردم و آن قدر روی شیشه کوبیدم که آچار باز شد و روی شیشه افتاد و سپس از کنار شیشه پنجره ترک خورده به پایین غلطید و باز هم پایین تر به درون شن های روان فرو رفت. سپس من نتوانستم کار دیگری انجام دهم. آچار از دست رفته بود. چنگاله را نیز گم کرده بودم، بنابر این

صفحه 87 از 319