بدون توقف تغذیه می کردند و صدای پایین آمدن برگ های فرازین و تغذیه آنها روی برگهای زیرین تر ادامه می یافت. سپس یک موضوع جدید برای فکر کردن داشتم و همین طور که در تاریکی با چشمان باز دراز کشیده بودم، در مورد تمام دخترهایی که در تمام طول زندگی ام تا امروز شناخته بودم، و در این مورد که آنها چه طور همسرانی خواهند بود، فکر کردم . این موضوع خیلی جالبی برای فکر کردن بود و تا مدتی فکر کردن به شکار ماهی قزل آلا را از سرم بیرون کرد و در گفتن دعاهایم نیز تأخیر انداخت. اگر چه، بالاخره، تفکراتم مرا به شکار ماهی قزل آلا برد، چرا که همیشه میتوانستم تهرهای جدید را بیاد بیاورم و هر بار چیزهای جدیدی را در مورد نهرها کشف میکردم که قبلا نمیدانستم ولی در مورد دخترها، بعد از این که چند باری به آنها فکر کردم، همه چیز مبهم به نظر رسید، و بعد از مدتی تمام آنها به نظر یکسان آمدند و تصاویر آنها مبهم شد، و من از فکر کردن به آنها دست کشیدم. ولی به خواندن دعاهایم ادامه دادم و برای جان هم غالب اوقات در شب تاریک دعا کردم تا ماه اکتبر که کلاس آموزشی او از خدمت زیر پرچم تمام شد و معاف گردید، این درست قبل از حمله گسترده ما به دشمن صورت گرفت و من خوشحال بودم که جان دیگر آن جا نبود، به این دلیل که او باعث نگرانی شدید من میشد. جان ماهها بعد برای دیدن من به بیمارستان میلان آمد و خیلی ناراحت شد که مرا هنوز مجرد می دید، و احساس خیلی بدی پیدا کرد