من نمی دانم، جان. من اوائل بهار پارسال، وضعیت بدنی و روحی بدی پیدا کردم که شب ها اذیتم میکند.
جان: درست مثل من هستید. من هم نمی بایستی هرگز وارد جنگ می شدم. من بیش از حد عصبی هستم.
من: شاید در آینده بهتر شوی. جان: راستی، سینیور تننت، شما دیگر چرا وارد این جنگ شدید؟ من نمی دانم جان. شاید اوائل این را می خواستم. جان می خواستید، آیا دلیل جهنمی داشتید؟ من: ما بهتره بلند صحبت نکنیم.
جان آنها مثل خوکها می خوابند، و زبان انگلیسی را نیز نمی فهمند. آنها هیچ چیز لعنتی را نمی فهمند. شما در آینده وقتی جنگ تمام شود و به ایالات متحده برگردید، چه خواهید کرد؟
من یک کار در دفتر روزنامه خواهم گرفت جان: در شیکاگو؟ من: شاید.
جان: آیا تا به حال چیزهایی که آن نویسنده، اسمش چه بود... آه، بریزبین، مینویسد، خوانده اید؟ همسر من مقاله های او را از روزنامه می برد و برایم می فرستد.
1. Brisbane
جان: درست مثل من هستید. من هم نمی بایستی هرگز وارد جنگ می شدم. من بیش از حد عصبی هستم.
من: شاید در آینده بهتر شوی. جان: راستی، سینیور تننت، شما دیگر چرا وارد این جنگ شدید؟ من نمی دانم جان. شاید اوائل این را می خواستم. جان می خواستید، آیا دلیل جهنمی داشتید؟ من: ما بهتره بلند صحبت نکنیم.
جان آنها مثل خوکها می خوابند، و زبان انگلیسی را نیز نمی فهمند. آنها هیچ چیز لعنتی را نمی فهمند. شما در آینده وقتی جنگ تمام شود و به ایالات متحده برگردید، چه خواهید کرد؟
من یک کار در دفتر روزنامه خواهم گرفت جان: در شیکاگو؟ من: شاید.
جان: آیا تا به حال چیزهایی که آن نویسنده، اسمش چه بود... آه، بریزبین، مینویسد، خوانده اید؟ همسر من مقاله های او را از روزنامه می برد و برایم می فرستد.
1. Brisbane