نام کتاب: بیست داستان برگزیده
وقفه ادامه می دادند. صداهای دیگری از شب، هفت کیلومتر دورتر پشت خطهای جبهه در فضای بیرون اتاق وجود داشت ولی با صداهای ضعیف داخل اتاق در تاریکی متفاوت بودند. مرد دیگر درون اتاق سعی کرد که بی صدا باشد، ولی پس از مدتی طاقت نیاورد و دوباره حرکتی کرد. من نیز حرکتی کردم، تا به او بفهمانم که من نیز بیدار هستم. آن مرد ده سال بود که در شیکاگو زندگی کرده بود. ارتش ایتالیا او را در سال ۱۹۱۴، به عنوان سرباز به خدمت گرفته بود وقتی که او برای دیدار پدر و مادرش به کشور
خود باز گشته بود، آنها مرا به او داده بودند، به این دلیل که او میتوانست انگلیسی صحبت کند. من احساس کردم که به من گوش می دهد، بنابر این دوباره روی پتو حرکتی کردم.
آن مرد پرسید: نمی توانید بخوابید، سینیور ینت؟ جواب دادم: نه آن مرد: من هم نمی توانم بخوابم من: مشکل چیست؟ آن مرد: نمی دانم، فقط نمی توانم بخوابم من: حالت خوب است؟ مرد: بله، حالم خوب است، فقط قادر به خوابیدن نیستم. من: می خواهی مدتی حرف بزنیم.
1. Tenente

صفحه 70 از 319