کالیبر بزرگ خود را به من داد و به آتش نگاه کرد، و پرسید: این آتش دیگر برای چیست؟
مادرم از روی ایوان خانه پاسخ داد: من مشغول تیمز کردن زیر زمین بودم، عزیزم
مادرم روی ایوان ایستاده لبخندی بر لب داشت.
پدرم به آتش نگاه کرد و لگدی به اشیاء درون آتش زد. سپس خم شد و چیزی را از درون خاکسترها برداشت، و به من گفت: یک چنگک برایم بیاور، نیک. من به زیر زمین رفتم و یک چنگک آوردم. پدرم با دقت زیادی به وسیله چنگک درون خاکسترها را جستجو کرد. او به وسیله چنگک، بازمانده تبرهای سنگی و چاقوهای پوست کنی سنگی و وسایلی که با آنان میتوان سر پیکان تیرکمان ساخت و تکه هایی از گلدان گلی و سرهای سالم پیکان را یافت. تمام این وسائل به وسیله آتش سیاه رنگ و بعضی ترک خورده بودند. پدرم با دقت زیادی آنها را از آتش بیرون کشید و همه را روی چمن کنار جاده چید. تفنگ کالیبر بزرگ او در جلد چرمی اش و کیف های شکاری اش همه روی چمن همان جا که از کالسکه پیاده شده بود قرار داشت.
پدرم به من گفت: تفنگ و کیفهای مرا به داخل خانه ببر، نیک، و یک ورق کاغذ برایم بیاور. مادرم به داخل خانه رفته بود. من تفنگ کالیبر بزرگ را که برایم سنگین بود و در حال راه رفتن مرتب آن را به پاهای
مادرم از روی ایوان خانه پاسخ داد: من مشغول تیمز کردن زیر زمین بودم، عزیزم
مادرم روی ایوان ایستاده لبخندی بر لب داشت.
پدرم به آتش نگاه کرد و لگدی به اشیاء درون آتش زد. سپس خم شد و چیزی را از درون خاکسترها برداشت، و به من گفت: یک چنگک برایم بیاور، نیک. من به زیر زمین رفتم و یک چنگک آوردم. پدرم با دقت زیادی به وسیله چنگک درون خاکسترها را جستجو کرد. او به وسیله چنگک، بازمانده تبرهای سنگی و چاقوهای پوست کنی سنگی و وسایلی که با آنان میتوان سر پیکان تیرکمان ساخت و تکه هایی از گلدان گلی و سرهای سالم پیکان را یافت. تمام این وسائل به وسیله آتش سیاه رنگ و بعضی ترک خورده بودند. پدرم با دقت زیادی آنها را از آتش بیرون کشید و همه را روی چمن کنار جاده چید. تفنگ کالیبر بزرگ او در جلد چرمی اش و کیف های شکاری اش همه روی چمن همان جا که از کالسکه پیاده شده بود قرار داشت.
پدرم به من گفت: تفنگ و کیفهای مرا به داخل خانه ببر، نیک، و یک ورق کاغذ برایم بیاور. مادرم به داخل خانه رفته بود. من تفنگ کالیبر بزرگ را که برایم سنگین بود و در حال راه رفتن مرتب آن را به پاهای