نام کتاب: بیست داستان برگزیده
به دنبال سرگرمی دیگری میرفتم. بعضی اوقات در چهار یا پنج نهر مختلف در هنگام شب، ماهیگیری می کردم. سعی میکردم به نزدیک ترین نقطه از سرچشمه نهر جایی که منبع و مرکز اصلی ماهی ها بود بروم و از آن جا آرام آرام به طرف پایین جریان آب ماهی گیری کنم.
وقتی با سرعت بیش از حد معمول به پایین نهری می رفتم و وقت چندانی از شب نمیگذشت، دوباره به سرچشمه همان نهر باز می گشتم و ماهیگیری ام را در آن نهر تکرار میکردم، و در انتها درست همان جایی که نهر وارد دریاچه میشد، این بار از پایین نهر به بالای آن ماهیگیری میکردم و شانسم را برای ماهیهای قزل آلایی که در راه پایین آمدن از دست داده بودم دوباره امتحان میکردم. بعضی شبها که به طرف سرچشمه نهر، در جهت مخالف جریان آب، ماهیگیری می کردم، هیجان زیادی را حس می کردم، مثل این بود که بیدارم و خواب می بینم. بعضی از این نهرها را هنوز خیلی واضح به خاطر دارم، اگر چه در آنها ماهیگیری نکردم. برای تمام نهرها اسم گذاشته بودم، و برای رسیدن به بعضی از آنها با قطار و برای بعضی دیگر مایل ها پیاده راه میرفتم.
ولی بعضی شب ها، قادر به ماهیگیری نبودم و آن شبها بیداری سردی مرا فرا می گرفت و سعی میکردم زیر لب دعاهایی که حفظ بودم را بارها بخوانم و برای تمام مردمانی که در تمام طول زندگی ام میشناختم، دعا کنم. این کار وقت زیادی می برد، به این دلیل که اگر کسی سعی کند

صفحه 64 از 319