و هم اکنون من برای همیشه آرام می گیرم آن شب، ما روی زمین اتاق دراز کشیدیم و به صدای تغذیه کرمهای ابریشم گوش دادیم. کرم های ابریشم در سینی های بزرگ پر از برگهای درخت توت تمام شب تغذیه کردند و ما می توانستیم صدای خوردن و پایین آمدن برگ های درخت توت به وسیله وزن کرم ها را بشنویم. من به نوبه خود نمی خواستم بخواب روم زیرا که من برای سال های مدیدی با این علم که اگر در تاریکی محض چشمانم را ببندم و خود را کاملا از همه
چیز رها سازم، روح من نیز بدنم را ترک خواهد کرد، زندگی کرده بودم. من این احساس را سالهای طولانی بود که در درونم با خود داشتم، درست از وقتی که در آن شب به خصوص انفجاری در نزدیکی من رخ داد، من احساس کردم روحم از من جدا شد و دوباره بازگشت. من سعی کردم که هرگز به این ماجرا فکر نکنم، ولی این واقعه هر بار در شبهای تاریک، درست لحظه قبل از به خواب رفتنم اتفاق می افتاد، و من نمی توانستم حتی با تمام تلاشم جلوی آن را بگیرم. پس در حالی که تقریبا مطمئن بودم که روحم در آن لحظات مرا ترک نمی کند، هنوز، حاضر به تجربه کردن این مهم در آن شب تابستانی نبودم
من راههای مختلفی برای مشغول کردن خود در حالت دراز کشیده و بیدار داشتم. مثلا در مورد یک رودخانه پر از ماهی قزل آلا که در کودکی و نوجوانی در تمام طول کناره آن به صید ماهی می رفتم، فکر میکردم و به
چیز رها سازم، روح من نیز بدنم را ترک خواهد کرد، زندگی کرده بودم. من این احساس را سالهای طولانی بود که در درونم با خود داشتم، درست از وقتی که در آن شب به خصوص انفجاری در نزدیکی من رخ داد، من احساس کردم روحم از من جدا شد و دوباره بازگشت. من سعی کردم که هرگز به این ماجرا فکر نکنم، ولی این واقعه هر بار در شبهای تاریک، درست لحظه قبل از به خواب رفتنم اتفاق می افتاد، و من نمی توانستم حتی با تمام تلاشم جلوی آن را بگیرم. پس در حالی که تقریبا مطمئن بودم که روحم در آن لحظات مرا ترک نمی کند، هنوز، حاضر به تجربه کردن این مهم در آن شب تابستانی نبودم
من راههای مختلفی برای مشغول کردن خود در حالت دراز کشیده و بیدار داشتم. مثلا در مورد یک رودخانه پر از ماهی قزل آلا که در کودکی و نوجوانی در تمام طول کناره آن به صید ماهی می رفتم، فکر میکردم و به