نام کتاب: بیست داستان برگزیده
داستانی کهنه و ملال انگیز او بالاخره تصمیم گرفت که یک پرتقال بخورد، در حالی که پرتقال را پاک کرده بود و قاچ ها را یکی پس از دیگری در دهانش میگذاشت و میجوید، هسته ها را به آرامی بیرون میریخت. خارج از خانه، برف به باران تبدیل شد. در داخل خانه، به نظر نمی رسید اجاق غذا پزی برقی گرمای قابل توجهی از خود احاطه کند. او از پشت میز تحریر خود بلند شد و نزدیک اجاق ایستاد تا خود را گرم کند، و با خود فکر کرد: بالاخره، این جا زندگی واقعی را یافتم.
او دستش را برای پرتقال دیگری دراز کرد. مسافت دورتری در پاریس، ماسکارت موفق شده بود که در روند دوم دنی فراشکاکو را شکست دهد. مسافت دورتری در بین النهرین، بیست و یک فوت برف باریده بود. آن سوی دنیا در استرالیای دوردست، کریکت بازان انگلیسی در حال تمرین روی ضربات خود با چوب مخصوص کریکت بودند. همه جا فضای رمانتیک و عاشقانه ای وجود داشت.
حامیان هنر و قطعات ادبی عاشقانه در مجلس هم اندیشی قطعه ای که او خوانده بود را با معانی زیبایش درک کرده بودند. معانی عاشقانه راهنما، منجی فیلسوفانه، و دوست مردم متفکر اقلیت است. آیا داستانهای کوتاه با ارزشی که نویسندگان امروز می نویسند، فردا پر فروش ترین کتابها خواهند شد؟

صفحه 56 از 319