سرباز اول: بله، من آنها را در آن وضعیت دیده ام، خیلی از آنها را این طوری دیده ام. و برای همین است که میگویم آن مرد جوان امروز روی صلیب خیلی خوب مقاومت کرد.
سرباز دوم لبخندی به نوشیدنی فروش زد.
اله
سرباز دوم با لحنی طعنه آمیز به نوشیدنی فروش گفت: تو یک مسیح دوست همیشگی هستی، این طور نیست؟
سرباز اول: مطمئن، به کارت ادامه بده و با او شوخی کن، ولی به من هم گوش کن چون میخواهم موضوعی را به تو بگویم. آن مرد جوان امروز روی صلیب عالی عمل کرد.
سرباز دوم: با یک مقدار نوشیدنی دیگر چطورید؟
نوشیدنی فروش با نگاهی کنجکاوانه به آنها نظر انداخت. سرباز سوم در حالی که سرش پایین بود نشسته بود. او وضعیت خوبی نداشت.
سرباز سوم: من نوشیدنی دیگری نمی خواهم. سرباز دوم: پس فقط برای دو نفر نوشیدنی بیاور، جورج نوشیدنی فروش یک تنگ کوچک تر از قبلی را روی پیشخوان گذاشت سرباز اول: آیا دوست دختر آن مرد جوان را دیده ای؟ سرباز دوم: من درست کنارش ایستاده بودم؟ سرباز اول: دختر زیبایسته سرباز دوم: من او را از قبل می شناسم.
سرباز دوم لبخندی به نوشیدنی فروش زد.
اله
سرباز دوم با لحنی طعنه آمیز به نوشیدنی فروش گفت: تو یک مسیح دوست همیشگی هستی، این طور نیست؟
سرباز اول: مطمئن، به کارت ادامه بده و با او شوخی کن، ولی به من هم گوش کن چون میخواهم موضوعی را به تو بگویم. آن مرد جوان امروز روی صلیب عالی عمل کرد.
سرباز دوم: با یک مقدار نوشیدنی دیگر چطورید؟
نوشیدنی فروش با نگاهی کنجکاوانه به آنها نظر انداخت. سرباز سوم در حالی که سرش پایین بود نشسته بود. او وضعیت خوبی نداشت.
سرباز سوم: من نوشیدنی دیگری نمی خواهم. سرباز دوم: پس فقط برای دو نفر نوشیدنی بیاور، جورج نوشیدنی فروش یک تنگ کوچک تر از قبلی را روی پیشخوان گذاشت سرباز اول: آیا دوست دختر آن مرد جوان را دیده ای؟ سرباز دوم: من درست کنارش ایستاده بودم؟ سرباز اول: دختر زیبایسته سرباز دوم: من او را از قبل می شناسم.