امروز آدینه است سه سرباز رومی ساعت یازده شب درون یک نوشیدنی فروشی هستند. بشکه های نوشیدنی در کنار دیوارها دیده می شوند. پشت پیشخوان
چوبی یک نوشیدنی فروش یهودی ایستاده است. چشمان سه سرباز رومی از مصرف نوشیدنی کمی قرمز و سرگردان به نظر میرسد.
سرباز اول: نوشیدنی قرمز را امتحان کرده ای؟ سرباز دوم: نه، هنوز امتحانش نکرده ام. سرباز اول: بهتره امتحانش کنی سرباز دوم: باشه، و به شراب فروش یهودی گفت: جورج، برای ما یک
دور نوشیدنی قرمز بیاور.
نوشیدنی فروش یهودی: بفرمایید آقایان محترم. شما از این نوشیدنی خوشتان خواهد آمد. او یک تنگ سفالی که از یکی از بشکه های چوبی پر کرده بود، روی میز آنها گذاشت و گفت: این نوشیدنی قرمز از نوع مرغوبیست.
سرباز اول به طرف سرباز سوم که روی بشکهای لم داده بود، می چرخد و می گوید: مشکلی داری؟
سرباز سوم: بله، دلم درد می کند. | سرباز دوم: تو تا به حال داشتی آب مینوشیدی. سرباز اول: هم اکنون از نوشیدنی قرمز، امتحان کن.
چوبی یک نوشیدنی فروش یهودی ایستاده است. چشمان سه سرباز رومی از مصرف نوشیدنی کمی قرمز و سرگردان به نظر میرسد.
سرباز اول: نوشیدنی قرمز را امتحان کرده ای؟ سرباز دوم: نه، هنوز امتحانش نکرده ام. سرباز اول: بهتره امتحانش کنی سرباز دوم: باشه، و به شراب فروش یهودی گفت: جورج، برای ما یک
دور نوشیدنی قرمز بیاور.
نوشیدنی فروش یهودی: بفرمایید آقایان محترم. شما از این نوشیدنی خوشتان خواهد آمد. او یک تنگ سفالی که از یکی از بشکه های چوبی پر کرده بود، روی میز آنها گذاشت و گفت: این نوشیدنی قرمز از نوع مرغوبیست.
سرباز اول به طرف سرباز سوم که روی بشکهای لم داده بود، می چرخد و می گوید: مشکلی داری؟
سرباز سوم: بله، دلم درد می کند. | سرباز دوم: تو تا به حال داشتی آب مینوشیدی. سرباز اول: هم اکنون از نوشیدنی قرمز، امتحان کن.