میتوانی لغزنده باشی. ولی اسم من فقط بیلی است، به این دلیل که من هرگز لغزنده نبودم. من نمیتوانم بلغزم، هر بار که امتحانش میکنم، مرا می گیرد. ویلیام کمپبل چشمانش را بست، و ادامه داد: من نمی توانم بلغزم، بیلی، این خیلی بد است وقتی نتوانی بلفزی.
آقای ترنر: بله، بیلی لغزنده. ویلیام کمپبل به آقای ترنر نگاه کرد و گفت: بله، چې؟ آقای ترنر: داشتی میگفتی ویلیام کمپبل: نه، من چیزی نمیگفتم، حتما اشتباه کردی۔ آقای ترنر: تو داشتی راجع به لغزیدن حرف میزدی
ویلیام کمپبل: نه، صحبت من نمی توانسته راجع به لغزیدن باشد. ولی گوش کن، بیلی و من به تو یک راز را خواهم گفت. بچسب به ملافه. خودت را از زنها و اسب ها دور نگه دار، و در این موقع أو مکث کرد و بعد ادامه داد: و عقاب ها. اکر اسب ها را دوست داری، پهن نصیب تو خواهد شد، و اگر عقاب ها را دوست داری، فضله نصیبت خواهد شد. او دیگر هیچی نگفت و سرش را زیر ملافه پنهان کرد.
آقای ترنر: من باید بروم، میلی لغزنده.
ویلیام کمپبل: و اگر آنها را دوست داری، فقط یک دوس'، نصیبت خواهد شد. اگر اسبها را دوست داری...
مقدار دقیق دارو
1. Dose
آقای ترنر: بله، بیلی لغزنده. ویلیام کمپبل به آقای ترنر نگاه کرد و گفت: بله، چې؟ آقای ترنر: داشتی میگفتی ویلیام کمپبل: نه، من چیزی نمیگفتم، حتما اشتباه کردی۔ آقای ترنر: تو داشتی راجع به لغزیدن حرف میزدی
ویلیام کمپبل: نه، صحبت من نمی توانسته راجع به لغزیدن باشد. ولی گوش کن، بیلی و من به تو یک راز را خواهم گفت. بچسب به ملافه. خودت را از زنها و اسب ها دور نگه دار، و در این موقع أو مکث کرد و بعد ادامه داد: و عقاب ها. اکر اسب ها را دوست داری، پهن نصیب تو خواهد شد، و اگر عقاب ها را دوست داری، فضله نصیبت خواهد شد. او دیگر هیچی نگفت و سرش را زیر ملافه پنهان کرد.
آقای ترنر: من باید بروم، میلی لغزنده.
ویلیام کمپبل: و اگر آنها را دوست داری، فقط یک دوس'، نصیبت خواهد شد. اگر اسبها را دوست داری...
مقدار دقیق دارو
1. Dose