آقای ترنر: نه، منظورم این است که تو باید با این مشکل بجنگی
بیل کمپبل با لطافت ملافه را بغل کرد و گفت: اوه، ملاقه عزیزم، من می توانم ترا بارها ببوسم.
آقای ترنر: بس کن و این قدر راجع به ملافه حرف نزن. تو نمیتوانی خودت را به این مواد، وابسته نگه دارد، بیلی
ویلیام کمپبل چشمانش را بست. او احساس کرد که ممکن است استفراغ کند. او می دانست که احساس استفراغش بدون مداوا ممکن است به تدریج زیاد شود. در این زمان بود که او از آقای ترنر خواست که یک نوشیدنی بنوشد. آقای ترنر تعارف او را رد کرده بود. ویلیام کمپبل خود، جرعه ای از نوشیدنی را نوشیده بود. این کار ویلیام کمپبل مداوایی موقت بود. آقای ترنر با نگاهش مراقب او بود. آقای ترنر مدت طولانی در اتاق کمپبل مانده بود. او کارهای زیادی داشت که باید انجام می داد، اگر چه او با انسانهایی که مواد مخدر استفاده میکردند هر روز سر و کار داشت، ولی از مواد مخدر ترس و وحشت زیادی داشت. آقای ترنر علاقه زیادی به ویلیام کمپبل داشت و دوست نداشت که او را تنها بگذارد. آقای ترنر می دانست که معالجات خوبی در شهر کانزاس سیتی برای مشکل ویلیام کمپبل هست، ولی او مجبور بود برای مدتی آن جا را ترک کند. او بلند شد و ایستاد.
ویلیام کمپبل دوباره با خود شروع به صحبت کرد: گوش کن، بیلی، من میخواهم چیزی به تو بگویم لقب تو بیلی لغزنده است، به این دلیل که تو
بیل کمپبل با لطافت ملافه را بغل کرد و گفت: اوه، ملاقه عزیزم، من می توانم ترا بارها ببوسم.
آقای ترنر: بس کن و این قدر راجع به ملافه حرف نزن. تو نمیتوانی خودت را به این مواد، وابسته نگه دارد، بیلی
ویلیام کمپبل چشمانش را بست. او احساس کرد که ممکن است استفراغ کند. او می دانست که احساس استفراغش بدون مداوا ممکن است به تدریج زیاد شود. در این زمان بود که او از آقای ترنر خواست که یک نوشیدنی بنوشد. آقای ترنر تعارف او را رد کرده بود. ویلیام کمپبل خود، جرعه ای از نوشیدنی را نوشیده بود. این کار ویلیام کمپبل مداوایی موقت بود. آقای ترنر با نگاهش مراقب او بود. آقای ترنر مدت طولانی در اتاق کمپبل مانده بود. او کارهای زیادی داشت که باید انجام می داد، اگر چه او با انسانهایی که مواد مخدر استفاده میکردند هر روز سر و کار داشت، ولی از مواد مخدر ترس و وحشت زیادی داشت. آقای ترنر علاقه زیادی به ویلیام کمپبل داشت و دوست نداشت که او را تنها بگذارد. آقای ترنر می دانست که معالجات خوبی در شهر کانزاس سیتی برای مشکل ویلیام کمپبل هست، ولی او مجبور بود برای مدتی آن جا را ترک کند. او بلند شد و ایستاد.
ویلیام کمپبل دوباره با خود شروع به صحبت کرد: گوش کن، بیلی، من میخواهم چیزی به تو بگویم لقب تو بیلی لغزنده است، به این دلیل که تو