مسئول هتل: او به خانه همکار من رفت که نوشیدنی بنوشد.
خدمتکار کلیسا: او نمی خواست با من نوشیدنی بنوشد.
مسئول هتل: اولز بعد از این که فهمید ما قضیه زنش را می دانیم، نمیخواست با من نیز نوشیدنی بنوشد.
جان: راستی، با غذا خوردن چطورید؟
من: باشه.
خدمتکار کلیسا: او نمی خواست با من نوشیدنی بنوشد.
مسئول هتل: اولز بعد از این که فهمید ما قضیه زنش را می دانیم، نمیخواست با من نیز نوشیدنی بنوشد.
جان: راستی، با غذا خوردن چطورید؟
من: باشه.