نام کتاب: بیست داستان برگزیده
یکی از پسرها: درست همین جا بود که پدر از روی یک راسوی *گندناک* عبور کرد.
جو بدون این که سرش را بچرخاند گفت: هیچ فرقی نمیکند که کجا آن اتفاق افتاد. هر نقطه ای می تواند به خوبی نقطه دیگری برای زیر کردن یک راسوی گندناک باشد.
نیک: من دو تا راسوی گندناک را دیشب دیدم.
جو: کجا؟
نیک: پایین، نزدیک دریاچه. آنها مشغول تجسس برای پیدا کردن ماهی های مرده در امتداد ساحل دریاچه بودند.
کارل: آنها احتمالا راکون بوده اند.
نیک: نه، آنها راسوی گندناک بودند، فکر کنم من بتوانم راسوی گندناک را از راکون تشخیص بدهم.
کارل: بله، تو باید قادر به این کار باشی، چون تو یک دوست دختر سرخپوست داری.
خانم گارنر: کارل، دیگر این طوری صحبت نکن.
کارل: خوب، بوی سرخپوست ها، مثل راسوی کندناک است.
جو گارنر خندید.
Skunk

صفحه 3 از 319