من: خوب، حالا دیگر نوشیدنی را در دست داریم.
جان: ما نبایستی هیچ کار دیگری را برای مدت بیش از حد طولانی انجام بدهیم.
من: درست میگویی، ما بیش از حد توی ارتفاعات ماندیم.
جان: بله، مدت لعنتی طولانی بود. اصلا خوشایند نیست که بیش از حد لازم، یک کاری را انجام داد.
نور خورشید از پنجره باز داخل هتل شد و روی بطری های نوشیدنی روی میز افتاد. بطری ها تا نیمه پر بودند. روی سطح نوشیدنی در بطریها کمی کف کرده بود. البته زیاد نبود چون بطری ها خیلی سرد بودند. وقتی نوشیدنی را درون لیوان های بلند شیشه ای می ریختیم، حلقه ای از کف دور سطح بالایی نوشیدنی ایجاد می شد. من از درون پنجره باز به جاده سفید نگاه کردم. درختانی که در کنار جاده بودند با گرد و غبار پوشیده شده بودند. فراتر از جاده و درختان، دشت سبزی با یک نهر وجود داشت. در امتداد نهر درختانی وجود داشت و یک آسیاب آبی نیز با چرخ آبی زیبایی درون نهر دیده می شد. در میان طرف باز آسیاب، یک چوب الوار بلند و یک اره که در حال بالا و پایین رفتن بود را دیدم. به نظر نمی رسید که کسی مواظب آن باشد. چهار کلاغ در دشت سبز مشغول راه رفتن بودند. یک کلاغ روی درختی نشسته بود و بقیه را تماشا می کرد. بیرون روی ایوان هتل، آشپز از جایش بلند شد و وارد هتل شد و از سالنی که به
جان: ما نبایستی هیچ کار دیگری را برای مدت بیش از حد طولانی انجام بدهیم.
من: درست میگویی، ما بیش از حد توی ارتفاعات ماندیم.
جان: بله، مدت لعنتی طولانی بود. اصلا خوشایند نیست که بیش از حد لازم، یک کاری را انجام داد.
نور خورشید از پنجره باز داخل هتل شد و روی بطری های نوشیدنی روی میز افتاد. بطری ها تا نیمه پر بودند. روی سطح نوشیدنی در بطریها کمی کف کرده بود. البته زیاد نبود چون بطری ها خیلی سرد بودند. وقتی نوشیدنی را درون لیوان های بلند شیشه ای می ریختیم، حلقه ای از کف دور سطح بالایی نوشیدنی ایجاد می شد. من از درون پنجره باز به جاده سفید نگاه کردم. درختانی که در کنار جاده بودند با گرد و غبار پوشیده شده بودند. فراتر از جاده و درختان، دشت سبزی با یک نهر وجود داشت. در امتداد نهر درختانی وجود داشت و یک آسیاب آبی نیز با چرخ آبی زیبایی درون نهر دیده می شد. در میان طرف باز آسیاب، یک چوب الوار بلند و یک اره که در حال بالا و پایین رفتن بود را دیدم. به نظر نمی رسید که کسی مواظب آن باشد. چهار کلاغ در دشت سبز مشغول راه رفتن بودند. یک کلاغ روی درختی نشسته بود و بقیه را تماشا می کرد. بیرون روی ایوان هتل، آشپز از جایش بلند شد و وارد هتل شد و از سالنی که به