نام کتاب: بیست داستان برگزیده
ما در حال عبور از سه واگن قطار بودیم که تصادف کرده بودند و بدنه آنها شکافته و باز شده و سقف آنها به داخل فرو رفته بودند.
من: نگاه کنید، یک حادثه تلخ
خانم آمریکایی از پنجره به بیرون نگاه کرد و آخرین واگن را دید و گفت: من همین دیشب از حادثه ای این چنین می ترسیدم. من احساسات غریزی قوی ی درست قبل از اتفاقات این چنین دارم. من هرگز با قطار سریع السیر دیگری در شب مسافرت نخواهم کرد. باید قطارهای راحت دیگری باشند که با سرعت زیادی حرکت نمی کنند.
سپس قطار وارد تاریکی تونل *گار د لیون*، شد و توقف کرد و باربرها به نزدیک پنجره ها آمدند. من چمدان هایمان را از میان پنجره باز به یکی از آنها رد کردم، و ما از پلکان قطار پایین رفته، قدم به روی سکوی بلند و طولانی ایستگاه گذاشتیم. خانم آمریکایی از یکی از مسئولین که از طرف آقای کوک آمده بودند سوالی کرد و آن مرد گفت: یک لحظه تأمل کنید، خانم و بگذارید اسم شما را پیدا کنم.
باربر یک گاری برای حمل چمدان ها آورد و چمدان های ما را روی آن قرار داد، و من و همسرم با خانم آمریکایی خداحافظی کردیم. در همین لحظه بود که مردی که از طرف آقای کوک آمده بود، اسم خانم آمریکایی را روی یکی از صفحات تایپ شده در دستش پیدا کرد.
Gare de Lyons:در زبان فرانسه به معنی ایستگاه قطار لیون است

صفحه 22 از 319