چرا که قطار آنها سریع السیر بود و سرعت خیلی زیادی داشت و خانم آمریکایی از سرعت زیاد حرکت در شب می ترسید. تخت خانم آمریکایی کنار پنجره بود. قفس قناری که از پالرمو می آمد. با یک پارچه روی آن، دور از جریان هوا در راهرویی که به واگن شستشو و توالت می رفت، جایی آویزان بود. تمام شب قطار با سرعت خیلی زیاد حرکت می کرد و خانم آمریکای بیدار در تختش دراز کشیده بود و انتظار تصادف قطار را می کشید.
صبح قطار به نزدیکی پاریس رسیده بود، و بعد از این که خانم آمریکایی از اتاق شستشو بیرون آمد، با این که اصلا نخوابیده بود چهره ای شاداب و تندرست، میان سال و آمریکایی داشت. او پارچه روی قفس قناری را برداشت و قفس را در نور خورشید آویزان کرد. سپس برای صرف صبحانه به واگن رستوران رفت. وقتی که به واگن اصلی مسافران بازگشت، تختها به جای خود در دیوار برگشته بودند و به صندلی تبدیل شده بودند. قناری نیز مشغول تکان دادن بال های خود در نور آفتابی بود که از میان پنجره باز وارد کوپه میشد. قطار نیز به نزدیکی مرزهای خارجی شهر پاریس رسیده بود.
خانم آمریکایی: آن قناری عاشق نور آفتاب است. من مطمئن هستم که در مدت کوتاهی شروع به خواندن می کند.
صبح قطار به نزدیکی پاریس رسیده بود، و بعد از این که خانم آمریکایی از اتاق شستشو بیرون آمد، با این که اصلا نخوابیده بود چهره ای شاداب و تندرست، میان سال و آمریکایی داشت. او پارچه روی قفس قناری را برداشت و قفس را در نور خورشید آویزان کرد. سپس برای صرف صبحانه به واگن رستوران رفت. وقتی که به واگن اصلی مسافران بازگشت، تختها به جای خود در دیوار برگشته بودند و به صندلی تبدیل شده بودند. قناری نیز مشغول تکان دادن بال های خود در نور آفتابی بود که از میان پنجره باز وارد کوپه میشد. قطار نیز به نزدیکی مرزهای خارجی شهر پاریس رسیده بود.
خانم آمریکایی: آن قناری عاشق نور آفتاب است. من مطمئن هستم که در مدت کوتاهی شروع به خواندن می کند.