نام کتاب: بیست داستان برگزیده
همین طوری که هوا تاریک می شد، قطار از کنار خانه روستایی که در مزرعه ای در میان دشتی قرار داشت و در آتش می سوخت گذشت. اتومبیل ها در کنار جاده توقف کرده بودند و تخت خواب ها و لوازم داخل خانه در اطراف حیاط مزرعه و قسمتی از دشت پراکنده شده بود. تعدادی از مردم، خانه در حال سوختن را تماشا می کردند. بعد از تاریکی قطار به *آویگنون* رسید.
تعدادی از مسافران پیاده و تعدادی دیگر سوار شدند. کنار کیوسک روزنامه فروشی، مردان فرانسوی که به پاریس باز می گشتند، روزنامه های آن روز فرانسه زبان را می خریدند. روی سکوی ایستگاه سربازان سیاه پوست دیده می شدند. آنها یونیفورم های قهوه ای به تن داشتند و بلند قد و صورتهای آنها زیر نور چراغ ها می درخشید. صورت آنها خیلی سیاه رنگ بود و به قدری بلند قد بودند که نمی شد به آنها در نور چراغها خیره شد. قطار، ایستگاه آویگنون را با سربازان سیاه پوستی که در آن ایستاده بودند ترک کرد. البته یک گروهبان کوتاه قد سفید پوست نیز ما بین آنها بود.
داخل واگن اصلی مسافران، کارگر قطار سه تخت جاسازی شده درون دیوار را پایین کشیده بود و آنها را برای خواب آماده کرده بود. خانم آمریکایی بدون این که بخوابد در تخت خود تمام طول شب را دراز کشید
Avignon

صفحه 15 از 319