نیک: ولی یک مایه گرفتاری جهنمی میشود، وقتی که آنها آدم را به عنوان یک خل غیر عادی تشخیص دهند، این باعث می شود که دیگر هیچ کس دوباره اعتمادی در من نبیند.
پاراوینچینی: اگر جای تو بودم یک چرت می زدم، نیکولو. این جا یک مرکز فرماندهی گردان مثل مرکز فرماندهی هایی که ما به آن عادت داشتیم نیست. ما فقط این جا منتظریم که هر لحظه از اینجا بیرون کشیده شویم. تو نباید در حرارت و گرمای این وقت روز از این جا بیرون بروی. این احمقانه است. از آن تختخواب استفاده کن.
نیک: فکر خوبیست، بهتره کمی دراز بکشم.
نیک روی تختخواب دراز کشید. او خیلی مأیوس شد که پاراوینچینی چنین احساسی داشت و حتی بیشتر مأیوس شد، که موضوع برای کاپیتن پاراوینچینی خیلی واضح بود. این سنگر به بزرگی آن یکی نبود که دسته ارتش کلاس ۱۸۹۹ درست بیرون خط مقدم جبهه داشت، و به نیک و بقیه هنگام بمباران حالت هیستری دست داده بود، و کاپیتن دستور داده بود که سربازان دوتا دوتا بیرون بروند تا ببینند اتفاقی برایشان نمی افتد تا آرام
بگیرند.
و نیک مجبور بود که بند زیر چانه کلاهش را محکم ببندد تا دندان هایش را از به هم خوردن و لبانش را از سرو صدا کردن باز دارد. و دانستن این که صداهای انفجار همه از توپهای جهنمی دشمن بود و اگر
پاراوینچینی: اگر جای تو بودم یک چرت می زدم، نیکولو. این جا یک مرکز فرماندهی گردان مثل مرکز فرماندهی هایی که ما به آن عادت داشتیم نیست. ما فقط این جا منتظریم که هر لحظه از اینجا بیرون کشیده شویم. تو نباید در حرارت و گرمای این وقت روز از این جا بیرون بروی. این احمقانه است. از آن تختخواب استفاده کن.
نیک: فکر خوبیست، بهتره کمی دراز بکشم.
نیک روی تختخواب دراز کشید. او خیلی مأیوس شد که پاراوینچینی چنین احساسی داشت و حتی بیشتر مأیوس شد، که موضوع برای کاپیتن پاراوینچینی خیلی واضح بود. این سنگر به بزرگی آن یکی نبود که دسته ارتش کلاس ۱۸۹۹ درست بیرون خط مقدم جبهه داشت، و به نیک و بقیه هنگام بمباران حالت هیستری دست داده بود، و کاپیتن دستور داده بود که سربازان دوتا دوتا بیرون بروند تا ببینند اتفاقی برایشان نمی افتد تا آرام
بگیرند.
و نیک مجبور بود که بند زیر چانه کلاهش را محکم ببندد تا دندان هایش را از به هم خوردن و لبانش را از سرو صدا کردن باز دارد. و دانستن این که صداهای انفجار همه از توپهای جهنمی دشمن بود و اگر