مسئول بار: بله، آقایان، می توانم سفارش نوشیدنی شما را بگیرم؟ و
این کار را کرده
زن به مرد: تو نمیتوانی مرا ببخشی، وقتی قضیه را می دانی؟
مرد: نه.
زن: تو فکر نمی کنی، تمام چیزهایی که ما در زندگی داشته ایم و تمام کارهایی که کرده ایم، می بایستی باعث شود که وضعیت بین ما قرق کند و درک ما را بالا ببرد؟ |
مرد جوان با تلخی گفت: پلیدی هیولای این چنین رفتارهایی از روی ترس است. ..، ولی نتوانست بقیه کلمات جمله را بیاد بیاورد و گفت: من نمی توانم این قطعه ادبی را کامل بازگو کنم
زن: پلیدی کلمه مؤدبانه ای نیست.
مرد: گمراهی و انحراف جنسی چطور؟ در این لحظه یکی از مشتریان مسئول بار را صدا کرد: جیمز، خیلی ظاهرت سر حال نشان می دهد.
مسئول بار به مشتری: شما هم خیلی سر حال هستید. مشتری: جیمز پیر، به نظر می رسد وزن اضافه کرده ای مسئول بار: بله، خیلی بد شده، همین طور خودش زیاد می شود. مشتری اول: یادت نره که برندی را هم اضافه کنی مسئول بار: ته، قربان، یادم نمی رود، به من اعتماد کنید.
این کار را کرده
زن به مرد: تو نمیتوانی مرا ببخشی، وقتی قضیه را می دانی؟
مرد: نه.
زن: تو فکر نمی کنی، تمام چیزهایی که ما در زندگی داشته ایم و تمام کارهایی که کرده ایم، می بایستی باعث شود که وضعیت بین ما قرق کند و درک ما را بالا ببرد؟ |
مرد جوان با تلخی گفت: پلیدی هیولای این چنین رفتارهایی از روی ترس است. ..، ولی نتوانست بقیه کلمات جمله را بیاد بیاورد و گفت: من نمی توانم این قطعه ادبی را کامل بازگو کنم
زن: پلیدی کلمه مؤدبانه ای نیست.
مرد: گمراهی و انحراف جنسی چطور؟ در این لحظه یکی از مشتریان مسئول بار را صدا کرد: جیمز، خیلی ظاهرت سر حال نشان می دهد.
مسئول بار به مشتری: شما هم خیلی سر حال هستید. مشتری: جیمز پیر، به نظر می رسد وزن اضافه کرده ای مسئول بار: بله، خیلی بد شده، همین طور خودش زیاد می شود. مشتری اول: یادت نره که برندی را هم اضافه کنی مسئول بار: ته، قربان، یادم نمی رود، به من اعتماد کنید.